قوله: و كلمة بها كلام قد يؤمّ: لفظ « كلمه » بسه وجه خوانده شده:
[وجوهى
كه در قرائت كلمه جايز است]
1- كلمه بفتح كاف و سكون لام.
2- كلمه
بكسر كاف و سكون لام.
3- كلمه
بفتح كاف و كسر لام.
قرائت سوّم لغت اهل حجاز است كه افصح عرب هستند و دو قرائت ديگر لغت
بنى تميم مىباشد.
و ضمير در « بها » به كلمه عود مىكند و كلمه « يؤمّ » مضارع مجهول از « امّ » ، « يؤمّ » از باب نصر، ينصر بمعناى قصد
كردن مىباشد.
قوله: لا فى الاصطلاح: يعنى اصطلاح
نحويان.
قوله: كقولهم: يعنى كقول
اهل لغت.
قوله: و هذا من باب تسمية الشّيئ باسم جزئه: مشار اليه « هذا » اطلاق كلمه بركلام مىباشد.
قوله: ثمّ شرع فى علامة كلّ من الاسم الخ: ضمير فاعلى
در « شرع » به مصنّف
راجع است.
قوله: و بدء بعلامة الاسم: ضمير فاعلى
در « بدء » به مصنّف
عود مىكند.
قوله: لشرفه على قسيميه: ضمير در « شرفه » و « قسيميه » به اسم راجع بوده و مقصود از « قسيم » مقابل مىباشد چه آنكه افراد يك مقسم در مقابل يكديگر واقع مىباشند.
قوله: باستغنائه عنهما: ضمير در « باستغنائه » به اسم و در
« عنهما » به فعل و حرف عود مىكند.
قوله: لقبوله الاسناد بطرفيه: ضمير در « لقبوله » به اسم و در « طرفيه » به اسناد عود مىكند.
مؤلّف گويد:
مقصود اينستكه اسم هم مسند واقع شده و هم مسند اليه لذا اركان كلام