فيه من عنده مأتى دينار پس يزيد
امر كرد هركه هرچه در كربلا به غارت برده و موجود است بياورد آوردند و در كتاب معتبرى
برنخوردم كه چه آوردند ليكن مشهور در بعضى از كتب متاخّره مسطور
آنكه از جمله اسبابهاى غارتى ساروق بسته بود كه آوردند و در حضور يزيد نهادند چون سر ساروق گشودند در
آن پيراهنى بود عتيق خون تازه در وى مانند عقيق سرخ رنگين
ليكن سوراخ سوراخ يزيد از روى تأمّل برآن پيراهن نگريست پرسيد كه اين چيست؟
گفتند هذا
قميص الحسين عليه السّلام اخذه اخنس بن مرتد اى يزيد اين پيراهن سلطان
مظلومان حسين عليه السّلام است كه اخنس بن مرتد ملعون حرامزاده از بدن حضرت بيرون آورده
يزيد گفت : نبايد چنين باشد زيرا حسين عليه السّلام دعوى سلطنت مىكرد البسه فاخر قيمتى مىپوشيد
او را به اين پيراهن كهنه چكار !! ؟
گفتند امير
حسين عليه السّلام اين پيراهن كهنه
را در بركرده براى اينكه كسى رغبت نكند از بدنش بيرون آورد و بجاى كفن بماند ليكن چنان مجرّد و عريان ساختند بدن او را كه گرد و
غبار كفن او شد
يزيد پرسيد اين چاكها و سوراخها چيست؟
گفتند :
اين چاكها كه بدين جامه اندر است
جاى سنان و نيزه و شمشير و خنجر است
امّا چون چشم اهالى
حرم و خواتين محترم برپيراهن پرخون امام
امم افتاد ضجّه و ناله از دل برآوردند و فرياد وا حسيناه و وا حبيبا از جگر بركشيدند
عليا مكرّمه زينب خاتون آن پيراهن را چون جان شيرين در برگرفت و همراه خود به مدينه آورد همينكه سر قبر فاطمه زهراء
عليه السّلام رسيد خروشى از دل برآورد كه مادر جان حسينت را بردم و نياوردم ليكن يك
نشانه آوردهام پس دست
در زير