به نزديك سر منوّر امام عليه السّلام رسيد خود را به روى آن سر انداخت
و لب برلب و دندانهاى آن مظلوم نهاد و شروع كرد به بوسيدن و اشگ ريختن و فرمود ترا
كشتند و قدر ترا نشناختند يا ولدى قتلوك اتراهم ما عرفوك و من شرب المآء منعوك از آب
هم مضايقه كردند پسر جان
من جدّت پيغمبر خدايم و او پدرت على
مرتضى است و او برادرت حسن مجتبى عليه السّلام است اين جعفر و آن عقيل اين حمزه و آن
عبّاس است يكان يكان از اهل بيت خود شمرد هند گويد من
از ترس و واهمه از خواب جستم از رختخواب برخاسته به طلب يزيد آمدم او را نيافتم تا
آنكه صداى ناله يزيد را در خانه تاريكى شنيدم پيش رفتم
ديدم در ميان حجره نشسته صورت خود را به ديوار كرده دم به دم مىگويد مالى و للحسين
عليه السّلام مرا با حسين بن على عليهما السّلام چكار يزيد چون مرا ديد احوال پرسيد كه
اى هند براى چه اينجا آمدى من واقعه را براى يزيد نقل كردم او
اظهار ندامت كرد پس هند
درخواست كرد اكنون اگر از فعل خود پشيمانى اذن
بده عيال ويلان حسين بن على عليهما السّلام را كه در خرابه نشينند چند صباحى من وارد حرم خود كنم و از ايشان پذيرائى نمايم
آخر دختر پادشاه حجاز تا كى خرابهنشين باشد يزيد اجازت داد فلمّا
اصبح يزيد استدعى بحرم رسول اللّه چون صبح
طالع گرديد يزيد فرستاد اهل بيت را از خرابه بخانه آوردند
مقاله مرحوم صدر قزوينى در حدائق الانس
مرحوم صدر قزوينى در حدائق مىنويسد :
حق آنست كه يزيد حرم شاه شهيدان را نه از براى رأفت به حرم خود به رسم
ميهمانى آورد بلكه مىخواست تجمّلات خود را به آن اسيران خسته و مخدّرات دلشكسته نشان
بدهد و داغى بربالاى داغهاى دلشان نهد زيرا هرگاه از ملاحظه مهربانى بود چرا در وقت ورود اهل بيت رسالت به حرم حكم كرد سر امام عالم امكان را به درب
حرم خود بياويزند تا آن شكستهدلان سر مطهّر آقا را به درب