سپس عبد الوهاب با جگر سوخته و چشم گريان از
جا برخاست نزد سر مطهّر امام عليه السّلام آمد و آن سر مبارك را در بغل گرفت و شروع به بوسيدن نمود و درحالى كه سخت مىگريست عرض كرد :
يابن رسول اللّه شاهد باش كه من آنچه بايد بگويم گفتم .
ابو مخنف در مقتل ذكرى از كشته شدن عبد الوهاب بميان نياورده ولى مصنف
كامل السقيفه نوشته كه يزيد پليد آن
بىگناه را نيز كشت .
سخنان حضرت امام زين العابدين عليه السّلام در بارگاه رجس نجس يزيدپليد
حضرت امام زين العابدين عليه السّلام فرمودند :
چون ما
را وارد بارگاه يزيد كردند دوازده مرد بوديم مقيد و مغلول چون در
نزد تخت يزيد ايستاديم من به يزيد گفتم يا
يزيد انشدك باللّه ما ظنّك برسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لورانا على هذه الحالةتر
بخدا قسم چه گمان دارى بررسولخدا اگر ما را باين حالت ببيند براو چه مىگذرد
و تو جواب چه خواهى گفت
يا آنكه ما ز گبر و يهوديم اى يزيد
از بهر چيست پرده ما را دريدهاى
اين ظلمها روا نبود باللّه اى يزيد
ظالم مگر تو آل على را خريدهاى
ابن نما مىنويسد كه حضرت امام زين العابدين عليه السّلام فرمود كه يزيد
برتخت مرصع نشسته بود و على رأسه تاج مكلّل بالدّر تاجى مكلل به جواهر برسر نهاده بود
اطراف و جوانب وى گروهى از
مشايخ قريش نشسته بودند كه همه خويش و اقوام بودند و هو على سرير مملكته فى غاية الغرور
و نهاية السّرور از گوشه چشم از
روى خشم نظر به امام زين العابدين عليه السّلام مىكرد پرسيد من
هذا اين جوان كيست؟
گفتند : على بن الحسين
عليهما السّلام .
آن پليد شنيده
بود كه فرزند امام عليه السّلام بنام على بن الحسين عليها السّلام در كربلاء شهيد