زياد كنيززاده رذل و نانجيب داشتند، بنى اميه بايد شب كنند در حالى كه
اولاد آنها به عدد سنگريزهها باشند ولى دختر رسول خدا را نسلى نباشد و همه را بكشند .
فضرب يزيد فى صدر يحيى بن الحكم و قال له اسكت، يزيد زد به سينه يحيى
و به او گفت : ساكت باش و غلط مكن .
صاحب كامل السقيفه مىنويسد : يحيى از مجلس نكبتبار يزيد بيرون آمد و از ميان مردم غائب شد و ديگر
كسى او را نديد .
جسارت يزيدپليدبه
سر مطهر حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام
مرحوم ابن شهرآشوب در مناقب مىگويد :
سر امام مظلوم عليه السّلام را در طبقى از طلا نهاده بودند و اوّلين سخن
يزيد ناپاك با آن حضرت اين بود :
كيف رايت الضّرب يا حسين عليه السّلام چگونه ديدى
ضربت دست مرا؟
قال المفيد ثمّ اقبل على اهل مجلسه يزيد رو كرد بحضار مجلس و گفت اين مرد تا زنده بود بمن افتخار مىكرد و مىگفت پدر من بهتر از پدر يزيد
است اى مردم پدرش با پدر من
در باب سلطنت و خلافت مخاصمه كرد خدا پدر مرا
برپدرش ظفر داد و امّا اينكه مىگفت مادرم بهتر از مادر يزيد بود اين راست است فلعمرى
انّ فاطمة بنت رسول اللّه خير من امّى و امّا اينكه مىگفت جدّم بهتر از جد يزيد است
البتّه هركه ايمان به خدا و اقرار به روز جزا دارد بايد پيغمبر صلّى
اللّه عليه و آله را از همه كائنات بهتر بداند و امّا اينكه مىگفت خودم از يزيد بهترم گويا اين آيه را از قرآن نخوانده بود كه مىفرمايد قل اللّهمّ مالك الملك
تؤتى الملك من تشآء الى آخر
مرحوم علّامه قزوينى در رياض الاحزان مىفرمايد :
آن حرامزاده استدلال كرد باين آيه خواست به مردم بفهماند كه اين خلافت
من از جانب اللّه است همين استدلال دلالت بركمال جهل و غباوت آن شقى دارد