يتاسّف پس از
دير خود به درآمد تمام جمعيّت خود را كه در حصار بودند جمع كرد آنچه ديده و شنيده بود
همه را راهب ترسا براى نصارى نقل كرد و اشگ ريخت همه را به گريه درآورد
به نحوى كه همه گريبانها چاك زدند
و خاك برسر ريختند همه به آن حالت نزد حضرت امام زين العابدين عليه السّلام آمدند و
هو فى قيد الاسر و الذّلة و حوله من اليتامى و الثّواكل فى مجلس عديم السّقف چون چشم نصارى
برآن سرور افتاد ديدند يك مشت زن اسير در قيد و زنجير به ريسمان بسته اطفال پريشانحال بروى خاك خوابيده در منزل ويرانه قرار دارند صاحوا و بكوا تمام صيحه از
دل برآوردند گريستند زنّارها دريدند در قدمهاى امام سجّاد عليه السّلام
افتادند كلمه شهادت برزبان جارى نموده مسلمان شدند و آن پير نصرانى
تمام واقعات را كه در عالم خلصه ديده بود از براى امام عليه السّلام بيمار نقل نموده
و عرض كرد فدايت شوم ما را اذن ده تا از اين دير بيرون رويم برسر اين طايفه شبيخون
آريم و دل خود را از ظلم اين ظالمان خالى كنيم اگر كشته شديم جانهاى ما فداى شما باد
امام عليه السّلام در حق ايشان دعاى خير فرمود اسلام ايشان را قبول كرده فرمود اين
طايفه را بخود واگذاريد زود است كه جزاى خود را ببينند و به سزاى خويش برسند .
و لا تحسبنّ اللّه غافلا عمّا يعمل الظّالمون .
و ما را جز تسليم و رضا چارهاى نيست .
واقعه ديگر در بين راه كوفه و شام
قطب راوندى از ابو الفرج از سعيد بن ابى رجا از سليمان بن اعمش روايت
مىكند كه روزى مشغول طواف خانه خدا بودم كسى را ديدم كه مناجات مىكند و مىگويد : اللّهمّ اغفر لى و انا اعلم انّك لا تغفر يعنى
خدايا مرا بيامرز هرچند مىدانم نخواهى آمرزيد از اين سخن لرزه برتن من افتاد پيش رفته باو گفتم اى
نامرد اين چه سخن است كه مىگوئى در حرم خدا و رسول در ماه
حرام و ايّام حرام چگونه