خبر به لشگر رسيد كه نصارى شورش كردهاند و نزديك است مردم ديگر را به
شورش درآورند سپاه ترسيدند فلم يدخلوها و رحلوها عن تكريت داخل شهر تكريت نشدند از
همانجا رو به راه نهادند تا رسيدند به اعسا از آنجا نيز گذشتند به
دير نصرانى عروه رسيدند از آنجا هم عبور كردند رسيدند به صليتاء و از آنجا هم گذشتند تا آنكه رسيدند به وادى النخله شب را در وادى النخله بسر بردند .
ابو مخنف مىنويسد :
سپاه
كفرآئين پسر زياد اسراء را از آن منزل كوچ دادند و طى منازل
و قطع طريق كردند تا رسيدند به ارمينا و در آنجا توقف ننمودند و ساروا حتّى وصلوا الى
بلد يقال لبنا عبور كردند تا آنكه رسيدند به بلد لبنا آن بلد معموره بود پرجمعيّت مقابل است با مدينه مرشاد شيخ طريحى عليه الرّحمه مىنويسد اهل بيت را
به مرشاد بردند و نيز ابو مخنف مىنويسد به لبنا على اىّ نحو كان چون اسيران خونيندل را بدان منزل رسانيدند خبر به شهر لبنا دادند جمعيت آن
شهر بيرون آمدند فخرجت المخدّرات من خدورهنّ و الكهول و الشّبان ينظرون الى رأس الحسين
عليه السّلام و يصلّون عليه و على جدّه و ابيه و يلعنون من قتله الخ مرد و زن از صغير
و كبير و پير و جوان حتّى مخدرات پشت پرده بيرون
آمدند و نظر برسر مطهر نورانى امام حسين عليه السّلام مىكردند و صلوات براو و پدر و جدش مىفرستادند و لعنت برقاتلان حضرت مىنمودند و نيز لشگر را فحش
و دشنام مىدادند و مىگفتند يا قتلة اولاد الأنبياء اخرجوا من بلدنا اى كشندگان اولاد
انبياء از شهر ما بيرون رويد اينجا نمانيد آن سپاه روسياه چون اين
واقعه بشنيدند فرستادند آن شهر را خراب كردند و رحلوا من لبنا از آنجا كوچ كردند و
ساروا حتّى وصلوا الى الكحيلة .