النبي صلّى اللّه عليه و آله و نزعت الرحمة من قلوبكم، الا ان حزب اللّه
هم الفائزون، و حزب الشيطان هم الخاسرون ثم قالت :
قتلتم اخى صبرا فويل لامكم
ستجزون نارا حرّها يتوقد
سفكتم دماء حرم اللّه سفكها
و حرّمها القرآن ثم محمّد ( ص )
الافا بشروا بالنّار انّكم غدا
لفى سقر حقا يقينا تخلدوا
و انى لابكى فى حياتى على اخى
على خير من بعد النبى سيولد
بدمع غزير مستهل مكفكف
على الخدمنى دائما ليس يجمد
زشتى و بدى بادتان، چون است
كه يارى حسين مظلوم نكرديد او را كشتيد و مالش را بتاراج برده عيالش به اسيرى برانديد،
مگر دانستهايد تا چه بليّت
برخود خواسته، و چه بار
بزرگ برپشت خود برداشتهايد، تا كدام خون پاك كه
برخاك ريختهايد، و كدام دختران برهنه نموديد، البته در دل شما هيچ رحم نبود كه چنين كرديد، و بعد از پيغمبر خويش
بهترين مردمان را شهيد ساختيد، آنگاه بدين اشعار رثا گفت و
سوز دل بازنمود، كوفيان ديگرباره بگريستند و زنان موى پريشان كرده
خاك برسر مىافشاندند، و روى بخراشيدند .
نقل مسلمگچكاردر
شهر كوفه
از مسلم گچكار نقل
شده كه گفت : پسر زياد ملعون مرا براى اصلاح دار الاماره و مرمّت آن خواست، من در كوفه
به بنائى و گچكارى و تعمير دار الاماره پرداختم و
هنگامى كه درهاى قصر را گچكارى مىكردم
فاذا بالزّعفات قد ارتفعت من جنبات الكوفة ناگاه ديدم از اطراف كوفه و جوانب آن صداى
مهيب و آوازهاى غريب بلند شد بانگ كوس است كه از عرش برين مىگذرد چنان غلغله و ولوله برسر پا بود
كه گويا زلزله برزمين افتاده بود از خادمى كه در نزد من
بود پرسيدم چه شده كه مىبينم كوفه از صداى ضجّه از جاى كنده شده خادم گفت السّاعة اتوا برأس خارجىّ كه سر يك خارجى را كه برامير المؤمنين يزيد
ملعون خروج كرده