آوردهاى به خدا قسم كه سر من و تو در يك بالين جمع نخواهد شد، اين بگفتم
و از رختخواب بيرون جستم و رفتم در نزد آن اجّانه كه سر مطهّر در زير آن بود نشستم، پس سوگند با خدا كه پيوسته مىديدم
نورى مثل عمود از آسمان تا آنجاى سر كشيده شده و مرغان سفيد همى ديدم كه در اطراف آن
سر طيران مىكردند تا آنكه صبح شد آن سر مطهّر را خولى به نزد ابن زياد برد .
نقل غير مشهور در حمل سر مطهّر امام عليه السّلام
در مقابل مشهور دو رأى ديگر هست :
الف : رأى واقدى است
كه تبرمذاب آنرا نقل كرده
ب : رأيى است كه
اربلى در كشف الغمه آورده و صاحب كتاب مطالب السّؤال نيز ظاهرا اختيار كرده
رأى واقدى و نقل عبارت تبرمذاب
صاحب تبرمذاب از واقدى نقل مىكند كه حامل سر مبارك امام عليه السّلام
از كربلاء به كوفه و به نظر پسر زياد
ملعون رسانيدن شمر بن ذى الجوشن بوده، وى شرح اين قضيّه را اينطور نوشته :
چون شمر
ملعون سر فرزند پيغمبر صلّى
اللّه عليه و آله و سلّم را به خانه آورد براى آنكه وقت گذشته بود
ممكن نشد كه به حضور پسر مرجانه
ببرد، سر را به خانه آورد و به روى خاك گذاشت و
جعل عليه اجّانة تغارى برروى آن سر مانند سرپوش نهاده رفت خوابيد، زوجه شمر شب بيرون
آمد فرأت نورا ساطعا الى السّماء ديد نورى از اطراف آن تغار به آسمان تتق كشيده پيش آمد صداى ناله از زير تغار شنيد به نزد شمر آمد و گفت : اى مرد بيرون رفتم چنين و چنان ديدم در زير تغار چيست؟
گفت : اى سر يك خارجى
است كه خروج كرده بود، سر او را مىخواهم براى يزيد بفرستم و عطاى فراوان بگيرم .
آن زن گفت : نام آن خارجى
را بگو كيست كه نور از او ظهور مىكند و سر بريده