و اشعلوا فيها النّار، فخرجن حواسر، مسلّبات، حافيات، باكيات، يمشين سبايا
فى اسر الذّلّة .
راوى مىگويد :
تمام
بانوان را از خيمهها بيرون كردند و سپس سراپردهها را آتش زدند و مخّدرات كه حال را
بدينگونه ديدند سر و پاى برهنه
با حالى گريان از آن محوطه خارج شده و آن گروه بىدين ايشان را اسير كرده و با خوارى و ذّلت بردند .
مرحوم قزوينى مىگويد :
راوى گويد :
ديدم كه همه مخدّرات بيرون دويدند حتّى اطفال سر و پا برهنه روى ريگهاى گرم آرام
نداشتند به يمين و يسار فرار مىكردند و يا على و يا محّمد مىگفتند مگر يك زن مجلّله
موقّره ذات الجلال را ديدم در ميان خيمه آتش مانده گاهى بيرون
مىدود و گاهى در خيمه مىرود، خيلى مضطرب بود، گفتم :