زره سيّد الشهداء سلام اللّه عليه را در بركرده بود به نزديك مخدّرات
آمد و صداى ضجّه و ناله ايشان را شنيد .
مرحوم مفيد در ارشاد مىفرمايد :
چون چشم اهالى
حرم به پسر سعد ملعون افتاد پيش آمدند
فصاح النساء فى وجهه همه ضجّه و فرياد به روى او زده و گريهكنان گفتند : اى ظالم آخر
تا چقدر و تا چه اندازه
به اولاد على ظلم مىكنى، اى بىرحم مگر، چقدر طاقت
كشيدن بار بلا داريم .
شعر
اى سنگدل بس است بيا از خدا بترس
از انتقام كيفر روز جزا بترس
ما دختران زهره زهراى اطهريم
كاينسان اسير همچو اسيران خيبريم
ما را لباس و مقنعه اين خيل كوفيان
غارت نموده همچو زنان يهوديان
عمر سعد ملعون با آن همه قساوت قلبى كه داشت تحت تأثير واقع شد فقال لا
صحابه :
لا يدخل منكم احد بيوت هؤلاء النّساء و لا تعرضوا لهذا الغلام، آن كافر
ستمگر به لشگر گفت : احدى از شما
ماذون نيست به خيمه زنان وارد شود و يك نفر از شما حق ندارد متعرّض اين جوان بيمار گردد چون بانوان
از آن نانجيب و نااصل اندكى ترحّم ديدند يك خواهش ديگر كردند و آن اين بود كه به نقل
مرحوم مفيد در ارشاد : سئلته النسوة
ليسترجع ما اخذ منهّن ليسترن به، از او خواستند تا آنچه را كه لشگر از ايشان غارت كردهاند
به آنها برگردانند .
پسر سعد
ملعون خطاب به لشگر كرده و با صداى بلند گفت :