responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 749

اسب تاختن اولاد زنا بربدن مبارك سيّد الشهداء سلام اللّه عليه‌

مرحوم كلينى در كتاب كافى شريف از ادريس بن عبد اللّه نقل كرده : [1] لمّا قتل الحسين ارادوا القوم ان يوطئوه الخيل‌

هنگامى كه حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام شهيد شد لشگر كافر كوفه و شام خواستند برپيكر آن حضرت اسب بتازند فضّه خادمه محضر عليا مكرّمه حضرت زينب سلام اللّه عليها عرضه داشت : اى خانم سفينه كه غلام آزاد كرده رسول خدا بود وقتى در دريا كشتى او شكست و به آب افتاد خود را به جزيره رسانيد، شيرى در آن جزيره قصد هلاكت او را كرد، سفينه گفت : يا ابا الحرث انا مولى رسول اللّه اى شير من آزاد كرده رسول خدايم، مرا اذيّت مكن فهمهم بين يديه حتّى اوقعه بين الطّريق چون شير نام مبارك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را شنيد متعرض هلاك او نشد، همهمه كرده باشاره او را آورد برسر راه رسانيد .

سپس فضّه خاتون محضر عليا مخدّره زينب كبرى سلام اللّه عليها عرضه داشت :

اى بانو شنيده‌ام در اين حوالى شيرى است اگر مرا مرخّص فرمائى بروم آن شير را از اين واقعه خبر كنم شايد در اين درماندگى به فرياد ما غريبان برسد و جسد مولاى ما را حراست كند .

عليا مخدّره اجازت داد .

فضّه روى به صحرا نهاد تا خود را به محل آن شير رساند نزديك رفت و با صداى بلند فرمود : يا ابا الحارث، فرفع رأسه اى شير، شير سرش را بلند نمود .

ثمّ قالت : أتدرى ما يريدون ان يعملوا غدا بابى عبد اللّه عليه السّلام؟ سپس فضه خاتون فرمود : اى شير مى‌دانى اين گروه از خدا بى‌خبر فردا چه خيالى دارند و مى‌خواهند


[1] اصول كافى ج (1) طبع آخوندى ص (465) حديث (8)

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 749
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست