و قرار و آرام نداشت گاهى به
راست و زمانى به چپ مىرفت،
صيحه مىزد، اشگ مىريخت، دشمنان را لگد مىزد و از صاحب خويش حمايت نموده و با دشمنان
قتال مىكرد .
از بسيارى علاقه و مهربانى كه نسبت به صاحب و راكب خويش از خود نشان داد
دشمنان او را به « مهر » [1] تشبيه كردند .
مرحوم طريحى در منتخب مىنويسد :
چون حضرت
را شهيد كردند، ذو الجناح شيهه مىزد و در ميان كشتهها قدم مىزد، عمر سعد حرامزاده گفت اين اسب را بگيريد كه از اسبهاى نجيب و اصيل رسول خدا صلّى اللّه عليه
و آله و سلّم است، هركس پيش مىآمد
آن حيوان با دندان و لگد از خود دور مىكرد تا آنكه گروهى از
آن كافران را به درك اسفل روانه ساخت، پسر سعد
ديد چاره آنرا نمىتوانند كرد و ممكن نيست كه بتوانند آن
حيوان را بگيرند لذا گفت دست
از آن برداريد ببينيم چه مىكند
مردم كنار رفتند ديدند آن حيوان به سر نعش امام عليه السّلام آمد و ايستاد شروع كرد
به شيهه نمودن و ناله كردن و همه لشگر ديدند كه آن حيوان حضرت را بو مىكند و با دهان
زخمهاى بدن حضرت را مىبوسد و مثل بچه مرده گريه مىكند
و اشگ مىريزد سپس ديدند كه آن حيوان از ميدان برگشت و روى به خيمه بانوان محترمه آورد
و چنان شيهه مىكشيد كه صحرا را از صداى خود پر كرده بود وقتى به خيمهها نزديك شد تمام بانوان محترمه سر و پاى برهنه بيرون دويدند آن حيوان را كه ديدند ناله از دل بركشيده و صورت خراشيدند
و ناله وا سيّداه و وا حسيناه سرداده و بدور آن حيوان حلقه ماتم زدند و هركدام با اين
حيوان زبانحالى داشتند .
[1] كلمه « مهر » با ميم مضموم
يعنى بچه اسب كه از مادرش جدا نشود و هرچه آن را بزنند باز بسمت مادر گرايد و چون اين
حيوان از امام عليه السّلام به هيچ وجه جدا نمىشد ازاينرو به « مهر » تشبيه شد .