سرّ اينكه شمر ناپاك سر مطهّر را برسر نيزه بلند زد اين بود كه تمام سپاه
آن را ببينند و آسوده شوند، اين بود كه همه تكبير گفتند، بارى
بعد از بريدن سر مبارك امام عليه السّلام زمين شروع كرد بلرزيدن و امتلاء الجوّ بالاصوات
يعنى فضا از صداها بلند بود و زلزلت الارض و اظلمت السّموات و انكسفت الشمس بحيث بدت
الانجم خورشيد چنان تيره
و تار شد كه ستارگان ظاهر شدند و قطر من السّماء الدّم سبع قطرات، هفت قطره خون از
آسمان باريد و منادى از آسمان نداء كرد :
قتل و اللّه الامام بن الامام اخ الامام الحسين بن على، قتل و اللّه الهمام
بن الهمام الحسين بن على .
از حضرت مولانا الصّادق عليه السّلام مروى است كه مردى در لشگر عمر سعد
ملعون نعره كشيد، گفتند : تو را چه مىشود؟
جواب داد به چشم خود
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را مىبينم كه ايستاده يك نگاه به حسين عليه
السّلام و يك نگاه به شما لشگر مىنمايد و من مىترسم عذاب نازل شود .
مردم او را ملامت مىكردند و مىگفتند : اين مرد ديوانه شده .
راوى از حضرت سؤال كرد :
آن
صيحه و نالهكننده كه بود؟
فرمود : من او را جبرئيل
مىدانم كه از فقد مخدوم خود ناله مىكرد و اگر مىخواست به يك صيحه تمام عالم را هلاك
كند مىتوانست
غارت كردن كفّار كوفه و شام لباسهاى حضرت سيد الشهداء سلام اللّه عليه
را
بعد از آنكه سر مبارك فرزند رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را
از بدن جدا كرده و بالاى نيزه زدند تا يكساعت مردم مات و متحيّر بودند زيرا زمين مىلرزيد
و در فضا صداهاى هولناك و وحشتزا بگوش مىرسيد و از طرفى قرص خورشيد گرفت و هوا تاريك و ظلمانى شد و ستارهها ظاهر گشتند و
مقارن با همين حوادث از آسمان خون باريد، بادهاى سرخ و سياه وزيدند و عالم را دگرگون
نمودند