تارك مبارك نهاده عمامه برآن پيچيد فرمود : لا اكلت بيمينك و لا شربت بها و حشرك مع الظّالمين،
بدين دست نخورى و نياشامى و خداوند حشر تو با ظالمان كند .
آن ملعون بعد از واقعه كربلا كلاه به خانه آورده همى خواست تا از خون
بشويد زن او بديد گفت : جگرگوشه فرزند
رسول مختار همى كشى و لباس او به خانه من همى آورى؟
هماكنون از اين سراى بيرون رو .
از اثر دعاى امام عليه السّلام دستهاى او خشك شد چنانكه گفتى چوبى بود
و پيوسته به فقر روزگار بسر برد تا جان به زبانيه دوزخ
بسپرد .
مرحوم مجلسى فرموده :
بعد از آنكه عمّامه حضرت از سر مبارك افتاد آن نامرد كندى شبكلاه آن
سرور را كه از خز بود ربود و بعد از اتمام جنگ به منزل برد و از همسرش طشت و ابريق
خواست و مشغول شستن عمامه و شبكلاه حضرت گرديد، طشت پر از خون شد ضعيفه شروع كرد به گريه نمودن
و گفت واى برتو پسر پيغمبر صلّى
اللّه عليه و آله و سلّم را كشتى و عمامه او را به غارت به خانه من آوردى و اللّه من
ديگر در خانه تو نمىمانم .
از طريحى در منتخب نقل شده كه آن ظالم برخاست از قفاى زن به درب خانه
رسيد خواست با لطمه ضعيفه را برگرداند دستش به مسمار درب خورد و ميخ بدست آن ظالم فرورفته
و فى الفور دستهايش قطع شده و دعاى حضرت مستجاب گرديد .
وداع دوّم حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام با اسيران دشت كربلاء
و اهل حرم
از كتب معتبره ارباب مقاتل اينطور استفاده مىشود كه در روز عاشوراء
امام