پدرم ظاهر گردانيد اسلام را به خاك ماليدن خرطوم دشمنان به ضرب ذو الفقار دو دم قطعكننده
فعليه اليه صلّى كلّما
غرب القمرى و غاب الفرقدين
پس برپدرم
صلوات فرستاده است خدا مادامى كه مخفى است قمرى ( نام مرغى است )
و
غائبند فرقدان .
در حديث است كه آن حضرت بعد از خواندن اين رجز غيرت اسد اللّهيش به جوش
آمد برآن منافقان بىدين حمله كرد و بسيارى از ايشان را به درك نيران فرستاد، پس به مكان خود مراجعت فرمود .
در بيان مبارزه حضرت خامس آل عبا عليه السّلام با لشكر كوفه و شام و
شجاعت آن جناب
پس از
آنكه امام عليه السّلام برآن گروه حجّت
را تمام كرد و اثرى به آنها نبخشيد بلكه طغيان و سركشى ايشان افزوده شد حضرت خطاب به
عمر بن سعد فرمود :
اخيّرك فى ثلاث خصال :
امروز
تو را ميان سه كار مخيّر مىكنم [1]
پسر سعد
عرض كرد : و ما هى، آن
سه حاجت چيست؟
حضرت فرمود :
سه
حاجت من اينستكه :
يا دست از جان من برداريد و بگذاريد تا اين ناموس و عترت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را برداشته و به مدينه برگردم
و يا جرعهاى آب به جگر سوخته و لبان تشنه من برسانيد .
[1] در ميان عرب رسم است كه در وقت پريشانى هركس
از ايشان سه حاجت بخواهد حتما يكى را برآورند چنانچه در
غزوه احزاب كه آنرا جنگ خندقش نيز خوانند شاه اولياء در هنگام مقاتله با عمرو بن عبدود
سه حاجت خواست عمرو يكى را قبول كرد و عمرو نيز متقابلا سه حاجت از آن جناب درخواست
كرد، شاه اولياء هرسه حاجتش را روا نمود، بارى در ميان عرب ننگ است كه يكى از سه حاجت
سائل را برنياورند .