پس هركه
قول مرا كه حق محض است قبول كند بارى تعالى اولى و سزاوارتر است به اينكه حق را از
او بپذيرد و آنكس كه سر باز زند و برمن رد كند صبر كنم تا خداوند حكم فرمايد .
گفتگوىعبد
اللّه بن عبّاس با سيّد مظلومان و رأى خود را بيان نمودن
در آستانه خروج سيّد مظلومان عليه السّلام از مدينه و حركت به جانب مكّه
عبد اللّه بن عبّاس محضر باسعادت آن حضرت مشرّف شد و عرضه داشت :
من چنان مصلحت
مىبينم كه با يزيد بيعت كنى و چنانكه در
روزگار معاويه صبر نمودى در ايّام يزيد نيز صبر كنى باشد كه از حكم الهى لطيفهاى ظاهر گردد كه در ضمن آن مقصود تو حاصل گردد .
حضرت فرمود :
چه مىگوئى،
من آن كس نيستم كه با يزيد بيعت كنم و حال آنكه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
در حق او گفته است آنچه گفته است .
عبد اللّه بن عبّاس گفت : راست مىگوئى
اى ابا عبد اللّه من خود از رسول خدا و سلّم شنيدم كه مىفرمود : من را با تو چه كار
اى يزيد، لا بارك فى يزيد كه او فرزند من و فرزند دختر من حسين را خواهد كشت .
سپس امام عليه السّلام فرمود : اى عبد اللّه تو چه مىگوئى
در حق جماعتى كه ايشان پسر دختر
رسول خدا را از سرا و وطن و مولدش بيرون نموده و از مجاورت حرم و زيارت تربت جدا و
محروم گردانند و وى را بترسانند تا در هيچ موضع و وطن و مأوى
قرار نتواند گرفت و قصد كشتن و ريختن خون او كنند و او را گناهى نباشد .
عبد اللّه گفت : جز اين نگويم
كه ايشان كافر بوده و لا يأتون الصّلوة الّا و هم كسالى و لا يذكرون اللّه الّا قليلا
فلن تجد له سبيلا، امّا تو اى پسر رسول
خدا امير و سرور ابرارى و پسر رسول
خدا و پسر دختر محمّد مصطفى و نور ديده علىّ