responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 590

صلّى اللّه عليك و على ابيك‌

اذن جهاد خواستن حضرت على اكبر ازپدربزرگوارش‌

چو نوبت به آل پيمبر رسيد

جهان جامه صبر در بردريد

نخستين على اكبر مه‌لقا

نمودى شه تشنه را جان فدا

پس از شهات همه انصار و اصحاب باوفاى امام عليه السّلام نوبت به جوانان بنى هاشم رسيد كه تعدادشان سى نفر بود، پيش از آنكه ايشان آماده كارزار شوند خامس آل عبا خود مهيّاى نبرد گرديدند به يكبار تمام جوانان اهل بيت دور امام عليه السّلام را گرفته خود را به روى دست و پاى آن حضرت انداختند و عرضه داشتند :

فداى خاك پايت گرديم تا يك تن از ما زنده است نخواهيم گذارد كه به ميدان تشريف ببريد و در ميان تمام اين عزيزان جوان رشيد و دلير و فرزند دلبند خود حضرت يعنى جناب على اكبر سلام اللّه عليه از همه بيشتر براى غربت امام عليه السّلام مى‌سوخت، آن سرو باغ ولايت خود را بقدم سلطان دين انداخت و عرض كرد : يا ابه لا ابقانى اللّه بعدك طرفة عين‌

پدر جان بعد از تو يك لحظه و يك چشم برهم زدن خدا من را زنده نگه ندارد ساعتى صبر نما و حرب خود را متوقف كن تا من جانم را قربانت كنم پس از آن خود دانى‌

فرد

به خلد بى على اكبر مرو نه شرط وفاست‌

بده اجازه كه تا گفته براو دير است‌

امام حسين عليه السّلام از استماع اين كلمات رنگش متغيّر شد و حالش دگرگون گرديد سر على اكبر را از خاك برداشت و به سينه مبارك چسبانيد، صورت نازنينش را بوسيد و فرمود :

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 590
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست