تمام سرها را بعد از عاشوراء جدا كردند مگر چند سر
را كه در روز عاشوراء بريدند و از جمله آنها سر عمرو نهشلى مىباشد
شجاعت شوذب غلام بااخلاص عابس بن شبيب شاكرى و شهادت آن باسعادت (46)
پس از
آنكه تعداد بسيارى از اصحاب باوفاى امام عليه السّلام شربت شهادت نوشيدند و معدود قليلى
از ياران حضرت با حالى تشنه و خسته باقى بودند و آن هم بوضعى بودند كه ملائكه ملاء
اعلى و قدوسيان عالم بالا برحال زار ايشان مىگريستند از محمد بن ابيطالب روايت شده
كه عابس بن شبيب شاكرى درحالى كه غلامش شوذب نيز همراهش بود محضر امام رسيد، اين جوان
در اخلاص و چاكرى نسبت به ساحت مقدس حضرت حسينى سلام اللّه عليه گوى سبقت را از ديگران ربوده بود وى پس از
آنكه آن همه صحنههاى دلخراش روز عاشوراء را ديد و داغ فراق همه شهداء را لمس كرد و
ناسزاهاى اسقياء را به گوش خود
شنيد مثل مار ارقم از غصه به خود پيچيد، غلامش
نگريست و گفت :
اى غلام در خاطر چه دارى؟
غلام گفت : هيچ در خاطر
ندارم مگر آنكه جنگ كنم و زمين را از خون دشمنان رنگ نمايم
عابس او را تحسين كرد و آفرين گفت سپس
به او فرمان داد كه نزد امام عليه السّلام رود و از حضرتش اذن جهاد بگيرد
غلام محضر سلطان كونين مشرّف شد، سلام كرد و اذن خواست .