پس از
شهادت يزيد بن شعشاء ابو عمرو نهشلى اراده مبارزه نمود، وى مردى متهجّد و كثير الصّلوة
و شبزندهدار بود، به يارانش گفت : اكنون عبادتى
خوشتر از نصرت امام حسين عليه السّلام نيست لذا خود را خدمت امام عليه السّلام رساند
اجازه گرفت و سپس براسبى سوار و تيغى در دست گرفت و اين رجز را خواند :
انا ابو عمرو لحى نهشلى
دينى على دين حسين و على
اضربكم ضربا شديد العمل
اطعنكم بالرّمح لعن البطل
بعد از آنكه رجزش تمام شد برآن كفّار حمله نمود .
از ابن نما روايت شده كه غلام بنى كاهل بنام حمران نقل كرده و گفت : من در صحنه كارزار حاضر بودم و در ميان معركه جنگ مبارزى نامدار و دليرى
نامور ديدم جنگى صعب و رزمى سخت مىنمايد، برهرفوجى كه حمله مىكند آنها را همچون بنات
النّعش متفرق مىسازد با تيغ به هركس مىزند او را به خاك هلاكت مىاندازد و با نيزه
آتشفشان دود از دل آن قوم بدنشان برمىآورد و پيوسته گروهى را
مىكشت و سپس خدمت امام عليه السّلام مىآمد و از آن حضرت استمداد مىجست و ديده خود
را به نور جمالش روشن مىكرد و قوّتى پيدا مىكرد
سپس دوباره به آن گروه نااصل
حمله مىبرد و اين بيت را مىخواند
گفتند : جانثنار حضرت
حسين بن على، ابو عمرو نهشلى است .
بارى در اثناء محاربه نامردى كه از قبيله او بود بنام عامر نهشلى از كمين
جست و ضربت كارى برآن شير شكارى نواخت كه از پاى درآمد،
بلافاصله عامر سر آن دلير را بريد .