گوش خواهران
و مادران رسيد همه ديده به راه داشتند ديدند امام عليه السّلام آمد، على اكبر رسيد،
قاسم پيدا شد، عون و جعفر و عبد اللّه و ساير جوانان همه
از راه رسيدند .
از آن طرف شبث بن ربعى با آن قساوت قلب شمر را سرزنش كرد و گفت :
ثكلتك امّك افزعنا النساء مادرت به مرگت بنشيند اين زنها كه جگرهاى ما
را از ضجّه و ناله كباب كردند زنها چه تقصير
داشتند .
فاستحيى شمر و اخدوا لا يقاتلوهم الّا من وجه واحد شمر ناپاك از حرف شبث
خجالت كشيد قرار دادند كه ديگر به زنها كارى نداشته باشند و فقط با مردان بجنگند .
ظهر روز عاشوراء و آنچه در آن وقت واقع شد
چو خورشيد تابنده برچرخ چار
گذر كرد برخط نصف النّهار
خروس فلك ز آشيان پر كشيد
بزد طبل و اللّه اكبر كشيد
برآمد به هنجار بانگ خروس
به چرخ از زمين ناله ناى و كوس
در چنين وقت
و ساعتى كه آفتاب روى نصف النّهار قرار گرفت و
زمان نماز ظهر فرارسيد ابو ثمامه صائدى يا ابو تمامه صيداوى كه نام شريفش عمرو بن عبد
اللّه بود خدمت امام تشنهكام آمد در حالى كه گرسنه و
تشنه و خسته و زخمدار بود، به روايت ابو مخنف عرضه داشت :
يا مولاى انّنا مقتولون لا محالة، اى مولاى من در اينكه ما كشته خواهيم
شد شك و ترديدى نيست
و به روايت مرحوم مجلسى در بحار عرض كرد :
لا و اللّه لا نقتل حتى اقتل دونك، چون چنين است
به ذات خدا خود را بكشتن نخواهيم داد تا آنكه از اين گروه جمعى
را بكشيم بعد شربت شهادت را بچشيم .
احبّ ان القى اللّه ربّى و قد صلّيت هذه الصّلوة، قربانت گردم دوست دارم چون