رضى از خاك برخاست در حالى كه خاك از قباى خود مىتكانيد به كعب گفت :
اى برادر برمن نعمتى عطاء كردى كه تا زندهام فراموش نخواهم نمود چون كعب بن جابر برگشت زوجهاش يا خواهرش بنام نوّار با وى گفت كشتى سيّد قرّاء را هرآينه امر عظيمى به جاى آوردى بخدا سوگند ديگر با
تو تكلّم نخواهم نمود .
توصيف وهب بن عبد اللّه بن حباب كلبى و شهادت آن نوجوان (8)
بعد از شهادت برير مبارزت وهب بن عبد اللّه بن حباب كلبى است در ترجمه
وى گفتهاند :
او جوانى بود نيكوروى، زيباخوى، خوشرخسار، صورتش همچون ماه و موىهايش
همچون مشگ سياه، قامتش موزون و رشيد، نقاش قدرت به علم و صنعت نقش صورت وى كشيده و
برلوح احسن التقويم چهرهگشائى كرده
فرد
هرچه برصفحه انديشه كشد كلك خيال
شكل مطبوع تو زيباتر از آن ساختهاند
وهب قبلا به كيش ترسايان بود و آئين مسيحا داشت پس از
آنكه امام عليه السّلام در منزل ثعلبيّه عبورش به در خيام وى افتاد و چشمه آبى ظاهر كرد و بعد وهب آمد و آن چشمه را
ديد و از مادر صورت واقعه را پرسيد و
از آن مطّلع گرديد نور ايمان در دلش تابيد خيمه خود را كند و با
مادر و همسرش كه نوعروس هفده روزه بود بكربلاء آمد و مسلمان گرديد، بارى
مادر اين نوجوان كه قمر نام داشت در روز عاشوراء وقتى غربت و بىكسى حضرت امام حسين
عليه السّلام را ديد به نزد پسر آمد
و گفت :
اى جان شيرين من تو مىدانى كه محبّت من با تو به اندازهاى است كه يكساعت
بىتو نمىتوانم بنشينم