تيغ گرفت و
تيغ انگشتان آن نامدار را از كف جدا كرد عبد اللّه از آن زخم نهراسيد در همان گرمى تيغش را از سينه يسار بيرون كشيد و سر در عقب سالم گذارد و با يك ضربت او را به دار البوار روانه ساخت پس نام
خدا برزبان راند و رجزى چنين انشاء
نمود :
ان تنكرونى فانا بن كلب
حسبى ببيتى فى عليم حسبى
انّى امرء ذومرّة و عصب
و لست بالخوّار عند النّكب
غلامان ابن زياد لعين به يكبار روى به ميدان آورده گرد عبد اللّه را گرفتند آن
شيرمرد گروهى از ايشان را كشت عاقبت تشنگى و خستگى و جريان
خون او را از كار بازداشت ضعف و ناتوانى براو غلبه كرد دستش از كار افتاد جراحات بسيار
بربدنش رسيد از مركب در غلطيد و شربت شهادت چشيد رضوان
اللّه عليه
شعر
برداشت پاى و روى به راه عدم نهاد
و آن كيست كو به راه عدم پا نمىنهد
شاه و گدا و پير و جوان و بلند و پست
از دام هولناك اجل كس نمىجهد
خبر به امام عليه السّلام دادند، حضرت براى او گريست و
اشگ فشاند و فرمود :
عند اللّه احتسبه و حماة اصحابى يعنى در نزد پروردگار حساب
خود و ياران خود را خواهم نمود كه چهها برمن
رسيده
شهادت برير بن خضير همدانى (7)
پس از
آنكه آفتاب روز عالمسوز عاشوراء بلند شد، حرارت آفتاب شدّت يافت عطش براهل و عيال
امام عليه السّلام تنگ گرفت و
حالشان مشوّش گرديد بىاختيار فرياد العطش سر دادند، اين صدا بگوش
اصحاب و جوانان رسيد همگى از جان سير و از زندگى دلگير شدند