responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 389

عمر گفت : اگر به يقين دانم كار از امشب به فردا نگذارم .

عمرو بن حجّاج بن سلمة الزبيدى گفت : سبحان اللّه، اگر ديلمان اين مسئلت كردندى و بدين قدر مهلت خشنود بودندى پذيرفتن واجب آمدى .

عمر بازگشت و رسولى در خدمت ابو الفضل بسده سينه امامت فرستاد كه امشب مهلت است، اگر صبحگاهان به حكم اين زياد سر اندر آريد شما را به كوفه فرستيم و اگر امتناع ورزيد دست بازنداريم .

واقعه جان‌گداز عصر و غروب روز تاسوعاء

مرحوم سيّد در لهوف مى‌نويسد :

پس از آنكه حضرت قمر بنى هاشم سلام اللّه عليه از عمر سعد شب عاشوراء را مهلت گرفت امام عليه السّلام سر بربستر گذارده و اندكى خوابيدند در عالم خواب فضاء روشن و هواء مصفائى را حسّ كردند و در همين حال عليا مخدّره زينب كبرى در بالين آن جناب نشسته بود و همچون شمع مى‌سوخت و در كمال حزن و اندوه با آستين‌هاى لباس برادر را باد مى‌زد و بفكر شهادت برادر ديدگانش از اشگ پر و همچون دانه‌هاى مرواريد از چشمانش ريزان بود ناگاه امام عليه السّلام سر از خواب برداشت و چشم گشود و خواهر را با آن حال مشاهده نمود و فرمود :

يا اختاه، خواهرم زينب .

عليا مخدّره عرض كرد : لبيك، بلى برادرم‌

حضرت فرمودند : خواهرم خورشيد عمرم به افول گرائيده و روز جانم بسر آمده و هلال مصيبت تو طلوع نموده الآن در خواب رفتم جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را در خواب ديدم كه با پدر و مادر و برادرم جملگى در يك‌جا جمع بوده و فرمودند : يا حسين انّك رائح الينا عنقريب، بزودى بما ملحق خواهى شد

فرد

چو بشنيد زينب بناليد زار

كشيد از سر آن معجر زرنگار

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 389
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست