responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 374

عصيان ورزيد سرش را جدا كن و نزد من بفرست و امارت لشگر با تو باشد .

در اين هنگام عبد اللّه بن ابى المحل بن حزام الكلابى كه عمّه او عليا مخدّره امّ البنين بود و از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرزندان داشت از جاى برخاسته بجهت حضرت ابو الفضل العباس و عبد اللّه و جعفر و عثمان نامه امان خواست .

ابن زياد ملعون گفت : بسيار خوب، بگفت تا نامه امان براى آنها نوشتند و به عبد اللّه بن ابى المحل داد، او آن نامه را با غلام خويش كزمان به كربلاء فرستاد .

گويند چون اين نامه به حضرت قمر بنى هاشم و برادران آن سرور رسيد گفتند خال را از ما سلام برسان و بگوى ما را بدين زينهار احتياج نيست كه امان باريتعالى نيكوتر از امان زنازاده سميّه مى‌باشد .

روز تاسوعا و وقايع در آن‌

روز تاسوعاء يعنى روز نهم محرّم الحرام كه در آن وقايع و حوادثى اتّفاق افتاده است كه ذيلا مى‌نگاريم :

1- مرحوم تنكابنى در كتاب اكليل المصائب مى‌نويسد :

جمعى از ارباب مقاتل نقل نموده‌اند از شيخ بزرگوار جعفر بن محمّد نما در كتاب مثير الاحزان و او از سكينه خاتون روايت داشته كه مى‌فرمود :

در روز نهم محرّم آب ما تمام شد و عطش ما شدّت نمود و آب از ظرفها و مشكها خشك شده بود چون من و بعضى از اطفال ما تشنه شديم، من بسوى عمّه‌ام زينب رفتم كه او را از تشنگى خود و اطفال خبر دهم شايد كه آبى براى ما ذخيره داشته باشد، ديدم كه عمّه‌ام در خيمه نشسته است و برادر شيرخوارم بردامن او است و آن كودك گاهى مى‌نشيند و گاهى برمى‌خيزد و مانند ماهى در آب در حركت و اضطراب است و فرياد مى‌كند و عمّه‌ام مى‌گويد : صبر كن اى پسر برادر و كجا است براى تو صبر و حال اينكه به اين حالت مى‌باشى، گران است برعمّه تو كه صداى تو را بشنود و نفعى بحال تو نبخشد، چون من اين را شنيدم صدا

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 374
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست