responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 318

استوار و محكم و نظرم به رحمت پروردگار اميدوار مى‌باشد ....

اصحاب پس از شنيدن كلمات جانسوز امام عليه السّلام هركدام سخنانى ايراد كرده و از آن وجود مبارك دلجوئى كرده و عهد و ميثاق خود مبنى برنصرت و يارى امام عليه السّلام و اهل بيتش را تأكيد و تأييد نمودند .

ابو مخنف مى‌نويسد :

حضرت به حرّ فرمودند : ما را واگذار تا به غاضرّيه فرود آئيم يا سمت نينوا رويم .

حرّ عرض كرد : به خدا قسم نمى‌شود، ابن زياد برمن جاسوسانى گماشته كه همه گفتار و رفتار مرا به او خبر مى‌دهند .

چون اصحاب امام عليه السّلام اين گونه خيرگى و جسارت و بى‌ادبى را از اهل كوفه ديدند عرق غيرت و حمّيت ايشان به جوش آمد و گويا لبهاى خود را از غضب با دندان گزيدند لذا مانند زهير و عابس و هلال كه سرشان براى قتال و جدال با مخالفين درد مى‌كرد محضر امام آمده و تعظيم كردند و عرضه داشتند :

فدايت شويم به ما اذن بده و مرخصمان كن تا با اين گروه طاغى و ياغى با شمشير جواب دهيم، چه از جان شما مى‌خواهند نه مى‌گذارند برگردى و نه مى‌گذارند سر به بيابان بگذارى .

حضرت فرمود : من خوش ندارم ابتداء به جنگ نمايم .

اصحاب كه چنين سخنى از امام عليه السّلام شنيدند على‌رغم ميل باطنى خود كه هرآن مى‌خواستند دست به تيغ بى‌دريغ كرده و خرمن عمر آن نابكاران را طعمه آتش شمشيرها نمايند اطاعت امر نموده و خود را نگاه داشته و منتظر شدند كه حضرت چه وقت بايشان فرمان جهاد و اذن جان‌نثارى دهند .

كسانى كه امام عليه السّلام از ايشان طلب يارى كردند

مؤلف گويد :

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 318
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست