به وعده ( و بالشّكر تدوم
النعم ) سر ارادت برخط
انقياد و اطاعت نهيم
دامن دولت جاويد و گريبان اميد
حيف باشد كه بگيرند و دگر بگذارند
مواليان در اثناى اين سخنان گريه مىكردند
و امام حسين نيز مىگريست و ايشان را دعاى خير مىگفت
سختگرفتنحرّ
بن يزيد رياحى كار را برامام عليه السّلام و تعقيب نمودنش اردوى حضرت و رها نكردنش
ايشان را
محمّد بن احمد مستوفى هروى در ترجمه تاريخ اعثم كوفى واقعه مواجه شدن
حرّ بن يزيد رياحى با اردوى كيوان شكوه حضرت را اينطور مىنگارد :
در اثناء راه حضرت امام عليه السّلام لشگرى را ديد كه روى بدو دارند، چون نزديك رسيدند هزار سوار بودند با سلاح تمام و عدّه مالاكلام [1] آن حضرت كس فرستاد
كه سردار شما كيست؟
گفتند : حرّ بن يزيد
رياحى .
حضرت او را نزديك طلبيد و فرمود : اى حرّ به مدد ما آمدهاى يا اراده جنگ دارى؟
حرّ گفت : عبيد اللّه بن
زياد مرا به جنگ شما فرستاده است .
حضرت چون اين
سخن از حرّ شنيد فرمود :
لا
حول و لا قوّة الّا باللّه العلى العظيم
چون وقت
نماز پيشين ( نماز ظهر ) رسيد حضرت به حجّاج بن مسروق فرمود : بانگ نماز بگوى و قامت بكن تا نماز گذاريم، چون حجّاج
بانگ نماز گفت، امام حسين عليه السّلام آواز داد اى حرّ تو آنجا
با اصحاب خود نماز مىگذارى و من اينجا با اصحاب خويش يا اقتداء به ما مىكنى؟