ساربان عرض كرد :
فدايت
شوم بحير بن يسار والى يمن به جهت امام زمان يزيد بن معاويه فرستاده حضرت از اين سخن
برآشفت فرمان داد هدايا را اخذ و تصرّف نمايند زيرا كه امام زمان و قطب عالم امكان
وجود اقدسش بود و امور مسلمانان در يد تصرف آن جناب بود بارى به روايت مرحوم ابن نما
بار آن شتران بعضى از عطريّات و برخى از حلّههاى يمنى بود .
سپس حضرت به آنها فرمودند :
حالا
اگر ميل داريد همراه ما به عراق بيائيد ما تمام شترهاى شما را كرايه مىكنيم و اگر
نمىخواهيد برگرديد تا اينجا كرايه خود را بگيريد، پس بعضى
از شتربانان باتّفاق امام عليه السّلام رو به عراق آورده و شترها را زير باربنه حضرت
آوردند و بعضى ديگر برگشته و خبر بردند .
رسيدن موكب همايونى به وادى صفاح و ملاقات فرزدق با آن حضرت
در كامل ابن اثير آمده كه آن حضرت پس از
كوچ نمودن از تنعيم دشت و صحراء را طى مىكردند تا موكب همايونى آن جناب به وادى صفاح [1] رسيد و پس از نزول اجلال در آن موضع فرزدق بن غالب شاعر معروف محضر امام عليه السّلام
مشرّف شد .
از فرزدق نقل شده كه گفت در
سنه شصت هجرت با مادرم به حجّ بيت الله الحرام مىرفتم چون به
حريم حرم رسيديم حضرت امام حسين عليه السّلام را ديدم كه از مكّه بيرون آمده بخدمت
رفته سلام داده عرض كردم خداوند مسئول شما را عطا كند و بدانچه منظور است برساند، پدر و مادرم فدايت باد اى پسر رسول
خدا چون است كه مناسك را بجا نياورده همى روى؟ !
فرمود : اگر شتاب نمىكردم
مرا مىگرفتند، بگوى كه كيستى؟
عرض كردم :
مردى
عربم، بيشتر تفتيش نفرمود .
[1] بكسر صاد مكانى است بين حنين و آنجا كه نشانههاى حرم را
نصب كردهاند