مؤلّف گويد : نقل مرحوم صدوق
با آنچه در تاريخ ثبت و ضبط شده سازش ندارد زيرا مورخين گفتهاند بعد
از شهادت سيّد الشّهداء سلام اللّه عليه ابن زياد به شام رفت و از ندماء يزيد پليد گشت و
بطور قطع بمدّت يكسال در كوفه نمانده لذا به نظر ما به نقل مرحوم صدوق نمىتوان اعتماد
نمود .
واقعه دو طفلان حضرت مسلم بن عقيل سلام اللّه عليه به نقل مرحوم ملّا
حسين كاشفى در كتاب روضة الشّهداء
مرحوم ملّا حسين كاشفى در كتاب روضة الشّهداء اين واقعه جانسوز و هولناك
را چنين تقرير نموده :
راوى گويد : بعضى از غمّازان
به پسر زياد گفتند :
مسلم را دو پسر در
اين شهر پنهانند چون صد هزار نگار، نه ماه شعاع روى ايشان را دارد، نه سنبل تاب گيسوى ايشان را مىآورد .
روئى چگونه روئى؟ روئى چو آفتابى
موئى چگونه موئى؟ هرحلقه پيچ و تابى
ابن زياد بفرمود تا منادى كردند كه پسران مسلم
بن عقيل در خانه هركس پنهان باشند
و نياورند به من بسپارند و مرا معلوم گردد، بفرمايم
تا آن خانه را غارت كنند و آن كس را به خوارى تمام بكشند و آن جوانان در خانه شريح
قاضى بودند كه مسلم در روز جنگ ايشان را به آنجا فرستاده بود و در محافظت و مراقبت
ايشان داد مبالغه داد بعد از قتل مسلم چون اين
منادى برآمد شريح ايشان را پيش خود
طلبيد و چون چشمش برايشان افتاد بىاختيار نعره زد و آغاز گريه كرد
و آن دو شاهزاده از قتل پدر خبر
نداشتند چون گريه شريح قاضى را ديدند شكى در دل ايشان آمد و گفتند :
ايّها القاضى تو را چه شد
كه ما را ديدى فرياد بركشيدى و بدين سوز گريه مىكنى
و آتش حسرت در دل ما غريبان مىزنى قاضى چندان كه
خواست راز را