responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 181

ابن زياد گفت : اى پسر سعد حقّا كه خيلى نانجيبى، امين خيانت نمى‌كند ولى گاهى مى‌شود كه خائن امين شود تو چقدر بى‌مروّتى، تو را محرم دانست و تو سرّ او را فاش مى‌سازى !! خيلى خوب از مال خودش قرضش را اداء كن و اما بعد از كشتن وى با بدنش هرچه مى‌خواهم مى‌كنم اما درباره حسين اگر او مزاحم ما نشود ما نيز مزاحم او نخواهيم شد .

شهادت مسلم بن عقيل سلام اللّه عليه‌

بعد ابن زياد فرياد زد : جلّاد بيا كه وصيت مسلم تمام شد، او را بربالاى بام قصر ببر و گردنش را بزن دوست و دشمن را لرزه براعضاء و رعشه براندام افتاد جناب مسلم سلام اللّه عليه فرمود :

اى ابن زياد اگر با من خويشى مى‌داشتى البته مرا نمى‌كشتى .

در ترجمه تاريخ اعثم كوفى است كه حضرت فرمود : اى ابن زياد اگر پسر پدرت مى‌بودى البته حرامزاده نبوده و من را نمى‌كشتى چون پسر كسى هستى كه پدرش معلوم نيست لهذا حكم به قتل بيگناه مى‌دهى ولى من مى‌دانم پدر پدرت كيست و از سندى پسر سندى چه توقع؟ !

ابن زياد بيشتر در غضب شد گفت : در كشتن وى تعجيل كنيد .

ملّا حسين كاشفى در روضة الشّهداء مى‌نويسد : ابن زياد آواز داد كه از اهل مجلس من كيست كه مسلم را بربام كوشك برآورد و سرش را از تن جدا كند؟

پسر بكر بن حمران گفت : يا امير اين كار منست كه امروز پدر مرا كشته است‌

و در تاريخ الفتوح آمده كه عبيد اللّه مردى را از اهل شام كه مسلم او را در اثناء محاربه زخمى برسر زده بود بخواند و به وى گفت كه مسلم را بگيرد و بربام كوشك ببرد بدست خويشتن گردن او بزند و كينه خويش از او بازخواهد

مرحوم محدّث قمى در منتهى الآمال مى‌نويسد : ابن زياد بكر بن حمران را طلبيد و اين ملعون را مسلم ضربتى برسرش زده بود پس او را امر كرد كه مسلم را

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 181
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست