بهرصورت آن شير بيشه شجاعت را با بند و غل و زنجير به حضور ابن زياد بردند
راوى گفت :
قوّت قلبى كه من از جناب مسلم مشاهده كردم كه در مجلس ابن زياد وارد كردند
از احدى نديدم آن حضرت وقتى به بارگاه آن ستمپيشه وارد شد ابدا به او اعتنائى نكرد
و سلامى نداد
مشاجره بين مسلم بن عقيل سلام اللّه عليه و ابن زياد مخذول در بارگاه
طريحى در منتخب فرموده :
وقتى
جناب مسلم را وارد بارگاه ابن زياد ناپاك كردند، اهل مجلس گفتند : سلّم الامير،
به امير سلام كن
فرمود : السّلام على
من اتّبع الهدى و خشى عواقب الرّدى و اطاع الملك الاعلى
يعنى پسر مرجانه
شايسته سلام نيست، سلام بركسى است كه متابعت هدايت كند و از عواقب اعمال بد بترسد و
ملك اعلى را بپرستد .
ابن زياد از اين وضع سلام و از حالت آن غريب و نگاه به جلال و شوكت خود
خنده قهقهه زد بعضى از پردهداران بارگاه گفتند : اى مسلم امير با تو سر لطف است كه به روى تو مىخندد چرا به او سلام اميرى نمىدهى؟
مسلم فرمود :
مالى
امير غير الحسين، اميرى از براى من غير از حسين بن على عليهما السّلام نيست
سپس ابن زياد رو به مسلم كرد و گفت :
يابن عقيل به كوفه آمدى امّت را پراكنده كردى
و خونهاى مسلمانان را ريختى، بعضى را بربرخى ترجيح دادى براى چه؟
جناب مسلم فرمود :
حاشا
كه من از پيش خود اين كار كرده باشم بلكه مردم اين شهر همچو گمان داشتند كه پدر تو
زياد نيكان و اخيار ايشان را كشته و معدودى