طوعه بطوع و رغبت جواب داد كه چرا نتوانم
و فى الحال برفت و كوزهاى آب خنك ساخته بياورد مسلم آب بياشاميد و همانجا بنشست كه
كوفته و مانده بوده و ديگر انديشه كرد كه چندين هزار
كس او را مىجويند مبادا كه در دست كسى گرفتار گردد، امّا چون مسلم بنشست پيرزن گفت : شهرى است پرآشوب، برخيز و به وثاقى كه پيش از
اين مىبودهاى باز رو كه نشستن تو اينجا در اين وقت موجب تهمت من مىشود .
مسلم گفت : اى مادر من مردىام
از خاندان عزّت و شرف و غربتزده از يار و ديار خود دور افتاده نه منزلى دارم و نه
جائى، نه بقعهاى و نه سرائى، آرى
در كوى بلا ساخته دارم وطنى
در منزل درد خسته جانى و تنى
هرچند به كار خويش در مىنگرم
محنتزدهاى نيست به عالم چو منى
اگر مرا در خانه خود جاى دهى اميد چنان است
كه حق سبحانه و تعالى ترا در روضه بهشت جاى دهد .
طوعه گفت : تو چه نام دارى و از كدام قبيلهاى؟
مسلم گفت : از محنتزدگان
ستمديده و غريبان جفاكشيده چه مىپرسى؟
طوعه مبالغه از حدّ گذرانيد .
مسلم به ضرورت اظهار فرمود كه من مسلم بن عقيلم، پسر عمّ امام حسين، كوفيان با من بىوفائى كردند و مرا در ورطه بلا گذاشتند و خود جان به سلامت بيرون بردند و حالا در اين محلّه افتادهام و دل برهلاك
نهاده و با اين همه يك زمان از ياد امام حسين غافل نيستم و ندانم كه حال او با اين
مردمان بكجا انجامد .
طوعه چون دانست
كه او مسلم بن عقيل است بردست و پاى وى
افتاد و فى الحال او را به خانه خود درآورده منزلى پاكيزه جهت
وى مهيا ساخت و از مطعومات و مشروبات آنچه داشت حاضر گردانيد و
با بهجت نامتناهى وظايف شكر الهى برمشاهده لقاى وى به تقديم مىرسانيد