رسول اللّه و لا تكن ساعيا على قيام الفتنه : اى پسر پيغمبر كوفه
بىصاحب نيست بدون جهت سعى در فتنه و آشوب مكن يزيد شهر را به تو واگذار نخواهد نمود،
در جاى ديگر منزل كن تا فردا بنگرم ببينم كار بكجا منتهى مىشود، مردم كوفه نعمان را
دشنام مىدادند و مىگفتند :
يا لكع افتح الباب اى فرومايه درب قصر را بگشا و آن را به روى پسر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله باز نما، امروز او شايسته است براى خلافت
و سلطنت، هرچه مردم اصرار مىكردند نعمان امتناع مىورزيد عاقبت ابن زياد ديد چاره نيست درب را نخواهد گشود به
ناچار طيلسان و نقاب از صورت كنار زد و گفت :
افتح لعنك اللّه و قبّحك اللّه درب را باز كن خدا لعنتت كند و روى تو
را قبيح سازد با اين حكمرانى كردنت و از طرفى مسلم بن عمرو باهلى فرياد زد اى اهل كوفه
اين عبيد اللّه بن زياد است و پسر زياد
نيز طيلسان از سر برداشت سخن گفت و
مردم او را شناخته و از در دار الاماره بازگشتند و متفرق شدند و نعمان بفرمود تا در
بگشادند و پسر زياد با جمعى از رؤساى كوفه داخل قصر شدند، وى پس از آنكه برسرير حكومت قرار گرفت از
روى غضب گفت : واى برشما، اين چه آشوب
است كه در اين شهر به پا كردهايد،
جمعى كه در قصر حاضر بودند از صولت آن ناپاك بخود لرزيده در جواب گفتند :
امير ما از جائى خبر نداشته و اين فتنه را ديگران برپا كردهاند و ابدا
بيعت با امير المؤمنين يزيد را نشكسته و با كسى عهد نبستهايم .
ابن زياد گفت : با دست من كه
دست يزيد است بيعت كنيد .
رؤسا از ترس جان پيش رفته
با آن شقى نابكار بيعت كردند .
جار زدن جارچى و اجتماع مردم در مسجد كوفه
به روايت مرحوم شيخ مفيد در ارشاد در بامداد آن شب به فرموده ابن زياد
جارچى در شهر نداء كرد و مردم را به اجتماع در مسجد جامع دعوت كرد، مردم