responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 123

رسول اللّه و لا تكن ساعيا على قيام الفتنه : اى پسر پيغمبر كوفه بى‌صاحب نيست بدون جهت سعى در فتنه و آشوب مكن يزيد شهر را به تو واگذار نخواهد نمود، در جاى ديگر منزل كن تا فردا بنگرم ببينم كار بكجا منتهى مى‌شود، مردم كوفه نعمان را دشنام مى‌دادند و مى‌گفتند :

يا لكع افتح الباب اى فرومايه درب قصر را بگشا و آن را به روى پسر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله باز نما، امروز او شايسته است براى خلافت و سلطنت، هرچه مردم اصرار مى‌كردند نعمان امتناع مى‌ورزيد عاقبت ابن زياد ديد چاره نيست درب را نخواهد گشود به ناچار طيلسان و نقاب از صورت كنار زد و گفت :

افتح لعنك اللّه و قبّحك اللّه درب را باز كن خدا لعنتت كند و روى تو را قبيح سازد با اين حكمرانى كردنت و از طرفى مسلم بن عمرو باهلى فرياد زد اى اهل كوفه اين عبيد اللّه بن زياد است و پسر زياد نيز طيلسان از سر برداشت سخن گفت و مردم او را شناخته و از در دار الاماره بازگشتند و متفرق شدند و نعمان بفرمود تا در بگشادند و پسر زياد با جمعى از رؤساى كوفه داخل قصر شدند، وى پس از آنكه برسرير حكومت قرار گرفت از روى غضب گفت : واى برشما، اين چه آشوب است كه در اين شهر به پا كرده‌ايد، جمعى كه در قصر حاضر بودند از صولت آن ناپاك بخود لرزيده در جواب گفتند :

امير ما از جائى خبر نداشته و اين فتنه را ديگران برپا كرده‌اند و ابدا بيعت با امير المؤمنين يزيد را نشكسته و با كسى عهد نبسته‌ايم .

ابن زياد گفت : با دست من كه دست يزيد است بيعت كنيد .

رؤسا از ترس جان پيش رفته با آن شقى نابكار بيعت كردند .

جار زدن جارچى و اجتماع مردم در مسجد كوفه‌

به روايت مرحوم شيخ مفيد در ارشاد در بامداد آن شب به فرموده ابن زياد جارچى در شهر نداء كرد و مردم را به اجتماع در مسجد جامع دعوت كرد، مردم‌

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 123
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست