شبانگاه تنها داخل كوفه شد و بعضى گفتهاند وى
با تعدادى كه عددشان كمتر از ده نفر بود وارد شهر گرديد .
ورود عبيد اللّه بن زياد ملعون به كوفه و وقايع و حوادث بعد از آن
در تاريخ آمده آن شب كه ابن زياد وارد كوفه شد ماهتاب بود، اهل كوفه چون شنيده بودند حضرت ابا عبد اللّه عليه السّلام عازم كوفه هستند و روى به
آن شهر نهادهاند لذا وقتى آن كوكبه را ديدند پنداشتند حضرت
ابا عبد اللّه عليه السّلام مىباشد از اينرو فوج فوج آمده و سلام مىكردند و مىگفتند :
مرحبا بك يابن رسول الله، قدمت خير مقدم .
ابن نما رحمة الله عليه فرموده :
اوّل كسى كه به ابن زياد برخودر زنى بود چون چشمش به
كوكبه آن بىايمان افتاد گفت :
اللّه اكبر به خداى كعبه، اين پسر پيغمبر است
كه تشريف آورده و به اين شهر قدمرنجه نموده .
از اين سخن صداى اهل كوفه بلند شد كه اى مولا خوش آمدى، مردم از اطراف
جمع شدند و پيوسته به تعدادشان افزوده مىشد تا اينكه دم استر ابن
زياد بگرفتند چه آنكه مىپنداشتند وى حضرت ابا عبد اللّه عليه
السّلام مىباشد وى با كسى حرف نمىزد و پيوسته مىآمد
تا بنزديكى قصر دار الاماره رسيد، درب را بسته ديد زيرا نعمان بن بشير كه امير كوفه
بود از ترس امر كرده بود درهاى قصر را ببندند مبادا شاه دين تشريف آورده و درب قصر
را باز كند و داخل شود، چند نفر
از معتمدين را بردرب قصر نگهبان كرده بود، ايشان خبر به نعمان دادند اينك حسين بن على
عليهما السّلام با كوكبه تمام و ازدحام بدر قصر رسيدند نعمان بربالاى بام برآمد و تماشا
مىكرد، ديد عجب هنگامهاى است نعمان لرزان، لرزان گفت : يابن