انّى لا اقاتل من لا يقاتلنى و لا اتى على من لم يأت علىّ
البتّه من كه نعمان اميرم با كسى نزاع و مقاتله ندارم و كسى كه برسر من
نيايد من نيز برسرش نروم
و لا انبّه نائمكم و لا اتحرّش بكم و لا آخذ بالقرف و لا الظّنّة و لا
التّهمة
و خفته شما را بيدار نمىكنم و شما را به جان يكديگر نمىاندازم و به
تهمت و گمان بد كسى را نمىگيرم .
و لكنّكم ان ابديتم صفحتكم لى و نكثتم بيعتكم و خالفتم امامكم
و لكن اگر روى شما باز شود و بيعت خود را بشكنيد و با امامتان مخالفت
كنيد .
فو اللّه الّذى لا اله غيره لاضربنّكم بسيفى ما ثبت قائمه فى يدى
قسم به خدائى كه غير از او معبود ديگرى نمىباشد البته شما را با شمشير
خود خواهم زد مادامى كه دسته آن در دست من مىباشد .
و لو لم يكن لى منكم ناصر ما انّى ارجوا ان يكون من يعرف الحقّ منكم اكثر
ممّن يرديه الباطل .
اگرچه در ميان شما ياورى نداشته باشم و اميدوارم آن كسانى كه در ميان
شما حق را مىشناسند بيشتر از آنها باشند كه از جهت پيروى باطل
هلاك مىشوند .
پس عبد
اللّه بن مسلم بن ربيعه حضرمى كه از جمله هواداران بنى اميّه بود از پاى منبر برخاست و گفت : اين رأى كه تو
دارى، رأى مستضعفين است چه خبر
دارى كه در كوفه چه غوغا
است، آتشى افتاده كه شرارهاش زبانه مىكشد .
نعمان گفت : اگر از مستضعفين
باشم در اطاعت خدا دوستتر دارم از آنكه غالب و قوى باشم در معصيت او اين بگفت و از
منبر به زير آمد و مردم متفرّق شدند .
عبد اللّه بن مسلم كاغذى به يزيد پليد نوشت
و در آن ورود جناب مسلم بن