responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ سياسى صدر اسلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي    جلد : 1  صفحه : 186

رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: «تو برادرم و من برادرت در دنيا و آخرت هستم». در نبرد خيبر هنگامى كه ابو بكر و عمر از عرصه جنگ فرار كردند، رسول خدا خشمگين شد و فرمود: با كسانى كه مشركان را مى‌بينند و فرار مى‌كنند چه مى‌شود كرد! فردا پرچم را به دست كسى دهم كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند كه نه بترسد و نه فرار كند و برنگردد تا خداوند به دست او خيبر را بگشايد. چون صبح شد نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم شديم، فرمود: «برادرم كجاست، على را برايم صدا زنيد». على را آوردند، چشم درد داشت، بر او بالا پوشى بود كه گرد آرد بر آن نشسته بود، پيدا بود كه داشته براى همسرش گندم آرد مى‌كرده، رسول خدا به او گفت كه سرش را در دامن حضرتش گذارد، آنگاه رسول خدا در چشمش آب دهان انداخت، سپس برايش پرچمى بست و در حقش دعا كرد. على به نبرد شتافت و برنگشت تا كه خداوند به دستش خيبر را گشود و صفيّه دختر حيى بن اخطب را اسير كرد و نزد رسول آورد. پيامبر او را آزاد كرد و با وى ازدواج نمود و آزاديش را مهرش قرار داد. اى سليم! مهمتر از آن، جريان روز غدير خم است كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم دستش را گرفت و بالا برد و فرمود: آيا من سزاوارتر به شما از خودتان نيستم؟ گفتند: آرى! فرمود: هر كه را من مولاى اويم اين على مولاى او است، پروردگارا! دوست بدار هر كه او را دوست بدارد و دشمن بدار هر كه او را دشمنى ورزد، و بايد كه حاضران به غايبان برسانند. سليم گفت: سعد رو كرد به من و گفت: من در يارى على شك كردم و از طرفى نمى‌خواستم خودم را به كشتن بدهم، و اگر على را فضيلتى بوده كه من از آن خبر نداشتم خودم را خطا كار و گناهكار نمى‌دانم! بلكه او را بر حق مى‌دانم.

اين روايت در منابع زير نيز آمده است‌

: اثبات الهداة 2/ 36، 185.+ بحار 42/ 155.

نام کتاب : تاريخ سياسى صدر اسلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي    جلد : 1  صفحه : 186
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست