نام کتاب : فرهنگ تشريحى اصطلاحات اصول نویسنده : ولایی، عیسی جلد : 1 صفحه : 174
خاص يعنى در اصطلاح حقوق عبارت است از مجموع اموال و حقوق مالى و
ديون و تعهدات، و با تفسيرى كه از آن مىكنند و آن را از عناصر شخصيت مىدانند،
معنايى متفاوت با معناى لغوى و عرفى خود دارد. [1]
1. مجاز در كلمه: اگر استعمال لفظ در غير معناى حقيقى بهدليل علاقه
مشابهت باشد، مثل استعمال لفظ شير در مرد دلير به آن استعاره گويند، و الا مجاز
مرسل است. مثال: مردم مىگويند آسمان مىبارد، در حالى كه ابر مىبارد نه آسمان.
2. مجاز در اسناد:
پيامبر مىفرمايد: «نسيان از امتم برداشته شد» [2] در واقع فراموشى برداشته نشد، بلكه حكم آن
برداشته شد.
3. مجاز در حذف:
تقسيم ديگر از مجاز عبارت است از: 1. مجاز متعارف؛ 2. مجاز راجح؛ 3.
مجاز مشهور.
1. مجاز متعارف
مثل اكثر مجازات متداول. 2. مجاز راجح مجازى است كه استعمال لفظ در يك معناى مجازى
بيش از ديگر معانى مجازى باشد. 3. مجاز مشهور، و آن در موردى است كه استعمال لفظ
در معناى مجازى از معناى حقيقى بيشتر باشد. مثل استعمال صيغه امر در استحباب.
گاه مىدانيم كه لفظى براى معناى خاصى وضع شده، (يا به تصريح اهل لغت
و يا چون خود اهل لغت است.) در اين صورت بحثى باقى نمىماند كه استعمال اين لفظ در
آن معنى حقيقت است، و در غير آن مجاز. اما گاهى در اصل وضع شك مىكنيم در اينجا
اصوليين [4] براى تشخيص
حقيقت از مجاز، نشانههايى را برمىشمرند كه عمدهترين آنها عبارتاند از: 1.
تبادر و عدم تبادر؛ 2. صحت سلب و عدم صحت سلب؛ 3. اطراد و عدم اطراد؛ 4. تصريح
واضع.
1. تبادر و عدم آن
به مبحث «تبادر» رجوع شود. 2. اطراد و عدم آن به مبحث «اطراد» رجوع شود.
3. صحت سلب و عدم
آن به مبحث «صحت حمل» رجوع شود. 4. تصريح واضع به مبحث «وضع» رجوع شود.
ج. آيا استعمال لفظ در معناى مجازى نيازى به اجازه واضع دارد يا خير؟
به بيان ديگر آيا استعمال در معناى مجازى متوقف به اجازه واضع بوده،
و بايد در چهارچوب علاقههاى مخصوص كه در علم بيان مطرح است، انجام پذيرد يا خير؟
حقيقت اين است كه وجود مناسبت و پذيرش ذوق سليم براى به كار بردن الفاظ در معانى
مجازى كافى است. [5]