نام کتاب : فرهنگ تشريحى اصطلاحات اصول نویسنده : ولایی، عیسی جلد : 1 صفحه : 130
سؤال: آيا تصميم بر گناه و قصد مخالفت با مولى تجرى است، يا به آن
عمل خارجى تجرى گويند؟ هريك از دو قول طرفدارانى دارد.
سؤال: آيا تجرى از نظر عقل قبيح، و از نظر شرع حرام و موجب مجازات و
عقاب است؟ برخى [1] از علماى اصول
معتقدند، تجرى بر اراده منطبق بوده، و قبح عقلى و حرمت شرعى ندارد. زيرا قبح عقلى
و حرمت شرعى، دنبال امر اختيارى است و اراده امرى است غير اختيارى. (گرچه استحقاق
عقاب هست) به بيان ديگر «ما وقع لم يقصد و ما قصد لم يقع.» شيخ انصارى [2] تجرى را به شش صورت به شرح زير تصوير مىكند: 1.
عزم به معصيت؛ 2. عزم همراه با انجام دادن بعضى از مقدمات؛ 3. عزم همراه با انجام
دادن بعضى از امورى كه اعتقاد به معصيت بودن آنها دارد؛ 4. انجام دادن امورى كه
احتمال مىدهد كه آنها معصيت باشند با اميد به اينكه معصيت در ضمن آن محقق خواهد
شد؛ 5. انجام دادن امورى و بىاعتنا به حرام بودن يا نبودن آن عمل و بىمبالات
بودن در اين امر؛ 6. انجام دادن امورى به اميد اينكه معصيت و گناه نباشد و ترس از
گناه بودن آن عمل.
سپس شيخ مىگويد: تمام شش قسمى كه ذكر شد در بىمبالاتى يا
كممبالاتى نسبت به معصيت مشترك هستند، لذا همگى داراى قبح عقلى بوده، اما از نظر
حرمت شرعى و عقاب جاى تأمل دارد.
آقا ضياء عراقى [3] عقيده دارد: تجرى بر عمل خارجى منطبق بوده، و
داراى قبح عقلى و موجب استحقاق كيفر است. گرچه حرمت شرعى ندارد. زيرا درست است كه
متجرى تفويت مصلحت نكرده و يا در مفسدهاى واقع نشده، و مخالفت امر و نهيى را
نكرده، اما هتك حرمت مولى كرده، و طغيان بر مولى نموده، در نتيجه كيفر و عقاب
بهعنوان طغيان مترتب است.
امام خمينى [4] مىگويد: عملى كه مبغوضيت ذاتى نداشته، و در
واقع حرام نباشد، بدون شك با تجرى قبح عقلى و حرمت شرعى پيدا نخواهد كرد. زيرا آن
عمل از عنوان واقعى خود بهوسيله قطع و يقين خلاف واقعى كه متجرى پيدا كرده منسلخ
نمىگردد.
سؤال: آيا تجرى از مباحث اصولى است؟ در كتاب [5] انوار الهداية آمده گرچه اصوليين اين بحث را در
كتاب اصولى خود آوردهاند، اما حق اين است كه تجرى يا مسئله فقهى است، و يا كلامى
(به دو تقريب).
142. تجزّى
تجزى در لغت بهمعناى بخش كردن و پارهپاره كردن است، و در اصطلاح به
اجتهاد در پارهاى از احكام را گويند و چنين مجتهدى را «مجتهد متجزى» نامند در مقابل «مجتهد مطلق». به مبحث «اجتهاد» رجوع شود.