تبادر در لغت بهمعناى سبقت گرفتن به ذهن است. علماى اصول براى تشخيص
حقيقت از مجاز «چهار» [2] ملاك ذكر
كردهاند: 1. تصريح واضح؛ 2. تبادر و عدم تبادر؛ 3. صحت سلب و عدم صحت سلب؛ 4.
اطراد و عدم اطراد. در برخورد با الفاظ و كلمات اوّلين معنايى را كه به ذهن شنونده
خطور كند تبادر گويند. سبقت و پيشى گرفتن به ذهن اگر بدون قرينه باشد، آن تبادر،
علامت حقيقت است، و معناى آن اين است كه اين لفظ بر چنين معنايى وضع شده است. [3] زيرا دلالت لفظ بر
معنايى از سه حال خارج نيست: 1. يا به جهت مناسبت ذاتى است، كه بين لفظ و معنى
است، كه در بحث وضع، بطلان آن اثبات گرديد. 2. و يا بهعلت قرينه [4] حالى يا گفتارى است. با
توجّه به اينكه تبادرى علامت حقيقت است كه بدون قرينه از معنايى از يك لفظ به ذهن
سبقت بگيرد. در نتيجه فرض دوم از بحث خارج است.
3. علقه وضعيه. پس
نتيجه مىگيريم تبادر و پيشى گرفتن معنى از لفظى علامت اين است كه آن لفظ برآن
معنى [5] وضع شده است، و
اين تبادر علامت حقيقت و عدم تبادر يا تبادر غير، علامت مجاز است.
چنانكه از كلمه «سند» در اصطلاح
امروز نوشته عادى يا رسمى كه در مقام دعوى يا دفاع قابل تمسك باشد دانسته مىشود،
و استعمال آن در اين معنى حقيقت است، و به كار بردن آن در معنى مطلق مدرك و دليل،
بدون قرينه ميسر نيست. پس در معنى اخير مجاز است. [6]
تجرى يعنى تمرد و بىاعتنايى به قانون و بىپروا بودن در انجام دادن
جرم و گناه. شخصى با علم به اينكه كارى جرم و گناه بوده، و آن را مرتكب شود، سپس
معلوم گردد كه آن كار گناه نبوده به چنين شخصى «متجرى» گويند.
[1] . قوانين الاصول، ج 1، ص 13؛ الذريعة الى اصول الشريعة، ج 1،
ص 10؛ كفاية الاصول، ج 1، ص 25؛ الوافية فى اصول الفقه، ص 60؛ مناهج الوصول الى
علم الاصول، ج 1، ص 125؛ نهاية الاصول، ص 39؛ نهاية الدراية، ج 1، ص 28؛ اصول
الفقه، ج 1، ص 23؛ تهذيب الاصول، ج 1، ص 40.
[3] . در كتاب الذريعة الى اصول الشريعة، ج 1، ص 10 آمده: اين
وضع يا در لغت است، يا عرف و يا شرع.
[4] . قرينه يعنى علامت و نشانهاى كه حاكى از آن باشد كه معناى
حقيقى منظور نيست. مثلا مىگويد: «شيرى را در حال تيراندازى ديدم». جمله «در حال تيراندازى» قرينه است كه منظور از شير انسان شجاع است نه حيوان
درنده.
به مبحث «قرينه» رجوع شود.
[5] . كفاية الاصول، ج 1، ص 25؛ نهاية الاصول، ص 33؛ اصول الفقه،
ج 1، ص 23.