نام کتاب : فرهنگ تشريحى اصطلاحات اصول نویسنده : ولایی، عیسی جلد : 1 صفحه : 106
برخلاف قاعده فقهى كه صلاحيت استنتاج حكم جزئى را هم داراست. 2.
مسئله اصولى مفيد به حال مجتهد بوده، و مقلد از آن بهرهاى ندارد. برخلاف قاعده
فقهى كه نتيجه آن مفيد به حال مقلد و مجتهد است. مقلد براساس آن عمل مىكند و
مجتهد مىتواند براساس آن فتوا صادر كند.
103. اصول فقاهتى
به ادلّهاى كه در رابطه با استخراج حكم ظاهرى باشد اطلاق مىشود. به
مبحث «اصول عمليه» رجوع شود.
هر حكم ظاهرى كه مجرايش الفاظ باشد، اصول لفظيه نام دارد. چون اين
اصول در مورد انسان مردد و شاكّ جارى مىشود، لذا عنوان اصل برآن اطلاق شده است.
اصول لفظيه عبارتاند از: اصالة الاطلاق، اصالة الحقيقه، اصالة
العموم، اصالة عدم التقرير، اصالة الظهور، اصالة عدم الاضمار، اصالة عدم الوضع،
اصالة عدم الاشتراك، اصالة عدم النقل ... كه مهمترين آنها پنج اصل اول است. هريك
از اصول مزبور تحت عنوان خاص خود مورد بحث قرار گرفته است.
آيا اصول لفظيه حجتاند؟
اصول لفظيه بهدليل بناى عقلاء حجتاند. زيرا عقلاى عالم در خطابات و
گفتگو، به ظاهر كلام عمل كرده، و به احتمالات خلاف ظاهر مثل احتمال غفلت، خطا،
شوخى، اجمال، مجاز و ... توجه نخواهند كرد، و چون منعى از طرف شارع ارائه نگرديده
است، طبعا درمىيابيم كه شارع اين بناى عقلاء را امضاء كرده است. [2]
105. اصولى
به شخصى كه تسلط بر علم اصول داشته باشد، اصولى گفته مىشود. برخى
مىگويند: اصولى و مجتهد و فقيه سه عنوانى هستند كه بر هم مترتباند. زيرا به كسى
كه بحث از حجيت خبر واحد مىكند، و با ادله، حجيت چنين خبرى را ثابت مىكند، «اصولى» گفته مىشود. اصولى وقتى سعى و كوشش خود را به كار مىگيرد تا
بهدليل و خبرى مبنى بر وجوب نماز جمعه برسد، و در نهايت به چنين دليلى دست
مىيابد او را «مجتهد» گويند. به مجتهدى كه پس از دستيابى به آن خبر
علم به حكم شرعى (وجوب نماز جمعه) پيدا مىكند «فقيه» گويند. [3]