و اما العقلية فلا يكاد يشتبه وجه تقديمه عليها، بداهة عدم الموضوع
معه لها، ضرورة أنه إتمام حجّة و بيان و مؤمّن من العقوبة و به الأمان، و لا شبهة
في أن الترجيح به عقلا صحيح(1).
[خاتمه: نسبت
بين استصحاب و اصول عمليه و تعارض بين استصحابين]
(1)- مصنف قدّس سرّه تحت عنوان «خاتمة» به بيان دو امر
پرداختهاند كه اينك به توضيح آن مىپردازيم:
1- آيا استصحاب
بر سائر اصول عمليه «وارد» است؟
سؤال: اگر استصحاب با سائر اصول عمليه، معارضه نمايد، حكمش چيست؟ آيا
استصحاب بر آنها مقدم است يا بالعكس يا اينكه هر دو در عرض يكديگرند؟
جواب: مسلما استصحاب بر برائت، مقدم است.
اما در برائت عقلى- و قاعده قبح عقاب بلا بيان- فرضا شما مردد هستيد
كه آيا در زمان غيبت، نماز جمعه، واجب است يا نه، اولين مسألهاى كه مطرح مىشود،
اين است كه: چرا به برائت و قاعده قبح عقاب بلا بيان تمسك نمىكنيد، مىگوئيم
قاعده مذكور در مواردى جارى مىشود كه «بيان» مطرح نباشد و
در محل بحث، دليل استصحاب- و «لا تنقض»- يك دليل شرعى و حاكم به حرمت نقض يقين به شك است پس استصحاب
وجوب جريان پيدا مىكند مخصوصا با توجه به اينكه قبلا بيان كرديم: معناى جريان
استصحاب در احكام، جعل حكم مماثل است پس استصحاب، جعل وجوب مىنمايد.
سؤال: آيا وجوبى كه به استناد دليل استصحاب، جعل شده «بيان» بر حكم نيست؟
آرى! پس مسلما قاعده قبح عقاب بلا بيان «مورود» دليل استصحاب
است.
اما در برائت نقلى: مستند برائت نقلى، حديثى رفع [2] و دليل استصحاب «لا تنقض» مىباشد، سؤال ما اين است كه چرا استصحاب بر برائت نقلى، مقدم
است؟