نام کتاب : إيضاح الكفاية نویسنده : فاضل لنكرانى، محمد جلد : 3 صفحه : 102
و منها: أنّ اهل العرف يعدّون من أتى بالمأمور به في ضمن الفرد
المحرّم مطيعا و عاصيا من وجهين، فاذا أمر المولى عبده بخياطة ثوب و نهاه عن الكون
في مكان خاصّ كما مثّل به الحاجبيّ و العضديّ، فلو خاطه في ذاك المكان عدّ مطيعا
لامر الخياطة و عاصيا للنّهي عن الكون في ذلك المكان(1).
2- همانطور كه ملاحظه نموديد بيان فعلى مصنّف با كلام قبلى ايشان در
باب «متلازمين» تا حدّى متفاوت است ايشان سابقا فرمودند: متلازمين
نمىتوانند دو حكم متغاير داشته باشند مثلا يكى از آنها واجب و ديگرى حرام باشد
امّا مانعى ندارد كه احد المتلازمين واجب و ديگرى مستحب باشد [1]
تذكّر: تاكنون ترتيب بحث ما چنين بود كه سه دليل از ادلّه مجوّزين را
همراه با جواب آنها ذكر كردهايم و اينك به بيان دليل چهارم مىپردازيم.
دليل چهارم قائلين به جواز اجتماع
(1)- دليل چهارم كه در كتب اصولى قديم هم ذكر شده مراجعه به «عرف»
است
به اين نحو كه: اگر مولا يك امر و يك نهى صادر نمايد لكن عبدش مأمور به را در ضمن
فرد محرّم اتيان نمايد برآن عبد هم عنوان «مطيع» منطبق است و هم عنوان «عاصى» مثالى را كه عضدى و حاجبى براى آن ذكر كردهاند
اين است: فرض كنيد مولا عبدش را از كون و بودن در مكان خاصّى مانند خانه زيد نهى
كند و ضمنا به او امر نمايد كه لباسش را خيّاطى كند [2] حال اگر عبد، لباس مولا را در خانه زيد دوخت و خيّاطى را به
پايان رساند از نظر امر به خياطت، عنوان «مطيع» بر او صادق است و از جهت اينكه مولا او را از
بودن در خانه زيد نهى كرده و عبد مخالفت نموده، عنوان «عاصى» بر او منطبق است
[1]و اصلا مسأله متلازمين، غير از مسأله اجتماع امر و نهى
است.
[2]پس خياطت لباس، مأمور به و بودن در خانه زيد، فرضا منهى
عنه است.
نام کتاب : إيضاح الكفاية نویسنده : فاضل لنكرانى، محمد جلد : 3 صفحه : 102