و مرادشان بحروف بىنقطه مسلمين و از با نقطه يهود است.[1]
شايد چنين باشد ...!؟
مدتى در اين انديشه بودم كه چرا برخى از ارباب قلم به شخصيتى، عظيم
چون خواجه حمله كردهاند. خدمات ارزنده وى را نديده گرفتهاند؟
درست است كه خواجه با هولاكو وارد بغداد شد و عباسيان سقوط كردند.
اما چرا ساقط شدند؟
بعد چه شد ...؟ بر اثر درايت و حسن تدبير خواجه همان قواى مهاجم به
خدمت اسلام و مسلمين درآمدند: و از اينان سلسلههائى در ايران، و شبه قاره هند،
باقى ماندند، كه آثار خدمات ايشان به اسلام و علم و مسلمانان هنوز باقى است.
وقتى نسبت اين قوم مهاجم را با اسلام بسنجيم، و اعمالشان را و از آن
طرف بنى اميه و بنى عباس را با قرب زمان و مكان و نسبت باسلام و پيمبر اسلام صلّى
اللّه عليه و اله و سلّم و مسلمين، و اعمالشان را، ببينيم خداى را كدام يك مستحق
توهين و كدام يك سزاوار تعظيمند؟
در اين افكار بودم كه احتمالى پيش آمد، و آن اينكه: اين سلسلههائى
كه از «مغول» در ايران و هند، باسلام خدمت كردهاند چون يا
بوسيله خواجه و يا بوسيله شاگردش «علامه حلى» مذهب شيعه را پذيرفتهاند. لهذا مورد «لطف» حنبليها قرار نگرفتهاند ...
تا شما چه گوئيد؟ و با اين مقياس كسانيكه در زمان ما هم از خواجه گله
دارند شناخته ميشوند.