و به دليل اينكه در مرگ پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله شكّ نمود تا
ابو بكر آيه
«إِنَّكَمَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ» را تلاوت كرد، عمر گفت:
مثل اينكه من اين آيه را نشنيده بودم،
نكته مهم:
خليفه دوم پس از وفات پيامبر گرامى (ص) گفت: «رسول خدا (ص) نمرده است» ...
در صفحه پيشين نمونه مآخذ اين سخن از كتب اهل سنت ارائه شد.
حال يا اين سخن را از لحاظ «غفلت» از قرآن كريم (إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ) گفتهاند، و يا خليفه «غافل» نبودهاند بلكه چنين صلاح ديدهاند.
در هردو صورت:
قول خداى را پشتسر انداختهاند.
در صورتيكه خليفه رسول الله (ص) همچون خود پيامبر (ع) بايد:
قول خدايرا بر قول خود، و رضاى خدايرا بر رضاى خويش مقدم بدارد.
و اين است حقيقت اعتقاد بتوحيد، و يگانهپرستى.
لهذا مصنف عاليمقدار، انگشت روى نكته مهم اعتقادى «خليفه دوم» نهاده است.
***إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ*
شارح تجريد گويد آن ساعت ساعت تشويش بال و اضطراب احوال بود.
بطوريكه بعضى صحابه حال جنون و بعضى حالات ديگر داشتند و برخى كور
شدند.
لهذا، اگر «خليفه»
چنين
گفته باشد از (اضطراب احوال بوده) است ...
بايد از علامه قوشچى پرسيد، آيا صحابه گرامى پيامبر (ع) را بيشتر
دوست داشتند، يا اولاد و اهل بيتش ...؟ پس چرا اينان از حدود عقل خارج نشدند ...؟ «م»