ابو بكر و عمر خبر يافتند كه گروه مهاجران و انصار با على بن ابيطالب
در خانه فاطمه دختر پيامبر خدا فراهم گشتهاند، پس با گروهى آمدند و بخانه
هجومآور شدند و على بيرون آمد[1]
و (زبير) شمشيرى حمايل داشت پس عمر باو برخورد و با او كشتى گرفت و
او را بر زمين زد و شمشيرش را شكست و بخانه ريختند پس فاطمه بيرون آمد و گفت:
و اللّه لتخرجن او لأكشفن شعرى ولاء عجّن الى اللّه «بخدا قسم بايد بيرون رويد اگرنه مويم را برهنه سازم و
نزد خدا ناله و زارى كنم.»
پس بيرون رفتند و هركه در خانه بود برفت و چند روزى بماندند، سپس يكى
پس از ديگرى بيعت ميكردند و ليكن على جز پس از شش ماه و بقولى چهل روز بيعت نكرد.
[1]در اينجا نام زبير افتاده است: چه آنكس كه عمر يا ديگرى
شمشير او را بسنگ زد و شكست باتفاق تاريخنويسان كه قضيه را نوشتهاند زبير بود.
مثلا عبارت ابن ابى الحديد در اين باب/ ج (134) در روايتى كه از جوهرى نقل ميكند
اين است:
(فجآء عمر اليهم فقال و الذى نفسى بيده لتخرجن الى البيعة او لأحرقن
البيت عليكم فخرج الزبير مصلتا سيفه فاعتنقه رجل من الانصار و زياد بن لبيد، فدّق
به فبدر السيف) و در روايت ديگر: (فخرج اليه الزبير بالسيف و خرجت فاطمة عليها
السلام تبكى و تصيح) و در روايت ديگر (فقال عمر للزبير ما هذا السيف؟ فقال نبايع
عليا فاخترطه عمر فضرب به حجرا فكسره.)