نام کتاب : اسماعيليان و مغول و خواجه نصير الدين طوسي نویسنده : حسن امین جلد : 1 صفحه : 287
اگر اين مطلب كه برخى پنداشتهاند كه حسن صباح انجمنى ترتيب داده
بوده و با آن پيروانش را تحريك مىكرده است، صحت داشته باشد در اين صورت با وجود
بهشت طبيعى شگفتانگيزى نظير خارود كه در اين سرزمين نظاير فراوانى هم دارد، ديگر
به ساختن بهشتى مصنوعى كه با آن پيروانش را به پيروى از دستوراتش تشويق كند، نيازى
نداشته است.
ناگهان از بين كسانى كه در نزديكى ما نشسته بودند صداى لطيف و شيرين
و غرّايى برخاست. اين صدا از فراز تختهسنگى بزرگ، شعرى فارسى را مىسرود كه
سبزهزار، كوه، دره و چشمهسار موجود در آنجا زمينهساز آن بود.
همه براى شنيدن آن گردهم آمدند و ديدند كه آن، شيرينترين چيزى است
كه انسان ممكن است از مظاهر طبيعت تصور كند. آن شعر، زيبايى لفظى نداشت، اما بخشى
از اين زيبايى جذاب را نشان مىداد.
اما سراينده، اين شعر را بسان يك انسان عاشق همچون كسانى كه نظير اين
طبيعت درخشان، آنها را تحريك مىكند، نمىسرود. او اين شعر را برانگيخته از شوق و
عشق به محبوبى غايب و وصال به فردى مطلوب، نمىسرود.
من نمىفهميدم كه چه مىگفت اما تنها يك كلمه را از كل آنچه اين نغمه
سرا مىسرود مىفهميدم و آن يك كلمه، همه آنچه را كه لازم بود از مضمون اين شعر
بفهمم به من مىفهماند. آرى من كلمه «على»
را
مىفهميدم!
با شنيدن اين كلمه نتوانستم جلوى گريه خودم را بگيرم. آرى من در اين
سرزمين دورافتاده و در فراز اين كوههاى سر به فلك كشيده و بلنداى اين بلندىهاى
مرتفع، اسم على را مىشنيدم كه در بيابانهاى خشك و بىآب و علف و همچنين در ميان
قلهها و درهها طنينانداز بود، و اين صحنه ناخودآگاه اشكانم
نام کتاب : اسماعيليان و مغول و خواجه نصير الدين طوسي نویسنده : حسن امین جلد : 1 صفحه : 287