تقويم اخلاق و عادات ايشان نفرمودندى و بر آن اقدام ننمودندى و اگر
كسى بنظر اعتبار در حال كودكان و اخلاق ايشان تأمل كند علىالخصوص كودكانى را كه
ببردگى از طرفى بطرفى برند، اينمعنى او را روشن گردد و كودك در ابتداى فطرت مقتضاى
طبيعت اظهار كند. چه قوت رويت او بدان درجه نرسيده باشد كه احوال و اراده خويش را
بحيله و خديعه پوشيده گرداند.
چنانكه ديگر اصناف كه اصحاب تميز و فكر باشند تا آنچه قبيح شمرند
مخفى دارند و بتكلف آنچه مستحسن دانند فرانمايند و در كودكان ظاهر است كه بعضى
مستعد قبول آداب باشند بآسانى و برخى بدشوارى و جمعى را طبع از قبول آن متنفر بود
و مقتضيات امزجه ايشان چون حيا و وقاحت و سخا و ضنت و قساوت و رقت و ديگر احوال از
ايشان صادر شود و بعد از آن بعضى سهل الانقياد باشند در قبول اضداد آنحالات و برخى
عسرالانقياد و جمعى ممكنالقبول و بعضى ممتنعالقبول، تا برخى خير برآيند و گروهى
شرير و قومى متوسط. و چون ماننده است احوال خلق بخلق كه همچنانكه هيچ صورتى بصورتى
مشابه نيست، هيچ خلقى مناسب خلقى يافته نشود و اگر اهمال تأديب و سياست كنند و
زمام هركس بدست طبع او دهند همه عمر بر حالتيكه مقتضاى مزاج او بود در اصل با آنچه
عارض شده باشد باتفاق بماند، و بعضى در قيد غضب و برخى در حباله شهوت و گروهى اسير
حرص و جمعى مبتلا بتكبر و ليكن مؤدب اول همه جماعت را ناموس الهى بود و على-
العموم و مؤدب ثانى اهل تميز و اذهان صحيح را از ايشان حكمت بود على- الخصوص تا از
آن مراتب بمدارج كمال رسند.
پس واجب بود بر مادر و پدر كه فرزندان را اول در قيد ناموس الهى آرند
و باصناف سياسات و تأديبات اصلاح عادات ايشان كنند. جماعتى را كه مستحق ضرب و
توبيخ باشند چيزى از اين جنس بقدر حاجت در تأديب