پس معلوم شد كه سعادت مفيد مدح است نه اهل مدح و اللّه اعلم.
قسم دوم در مقاصد و آن مشتمل است بر ده فصل
فصل اول در حد و حقيقت خلق و بيان آنكه تغيير اخلاق ممكن است
خلق ملكه بود كه نفس را مقتضى سهولت صدور فعلى بود از او بىاحتياج
تفكرى و رويتى و در حكمت نظرى روشن شده كه از كيفيات نفسانى آنچه سريع الزوال بود
آنرا حال خوانند و آنچه بطئى الزوال بود آنرا ملكه گويند.
پس ملكه كيفتى بود از كيفيات نفسانى و اين ماهيت خلق است.
و اما كميت او يعنى سبب وجود او نفس را دو چيز باشد يكى طبيعت و
ديگرى عادت.
اما طبيعت چنان بود كه اصل مزاج شخصى چنان اقتضاء كند كه او مستعد
حالى باشد از احوال مانند كسيكه كمتر سببى تحريك قوت غضبى او كند يا كسيكه از اندك
آوازى كه بگوش او رسد يا از خبر مكروهى ضعيف كه بشنود خوف و بددلى بر او غالب شود
يا كسيكه از اندك حركتى كه موجب تعجب بود خنده بسيار بىتكلف بر او غلبه كند يا
كسى كه از كمتر سببى قبض و اندوه بافراط بر او درآيد.
اما عادت چنان بود كه در اول برويت و فكر اختيار كارى كرده باشد