و ارادت بافعال جاهليت ميل كنند ايشان را مدنى بود بعدد مدن جاهليت
باستيناف سخن در آن احتياج نيفتد
و اما مدن ضاله آن بود كه سعادتى شبيه بسعادت حقيقى تصور كرده باشند
و مبدء و معادى مخالف حق توهم نموده و افعالى و آرائى كه بدان بخير مطلق و سعادت
ابدى توان رسيد در پيش گرفته و عدد آنرا نهايتى نبود
اما كسى كه اعداد مدن جاهليت تصور كند و بقوانين ايشان نيك متصور شود
او را معرفت افعال و احوال و احكام آسانتر بود
اما نوابت كه در مدن فاضله پديد آيند، مانند جو در ميان گندم و خار
در ميان كشتزار پنج صنف باشند
اول مرئيان- و ايشان جماعتى باشند كه افعال فضلا از ايشان صادر شود،
اما بجهت اغراضى ديگر جز سعادت، مانند لذتى يا كرامتى
دوم محرفان- و ايشان جماعتى باشند كه بغايات مدن جاهليت مايل باشند و
چون قوانين اهل مدن فاضله، مانع آن بود، آنرا بنوعى از تفسير و تعبير با هواى خود
موافقت دهند تا بمطلوب برسند.
سوم باغيان- و ايشان جماعتى باشند كه بملك فضلاء راضى نشوند و ميل
بملك تغلبى نمايند پس بفعلى از افعال رئيس كه موافق طبع عوام نباشد ايشانرا از
طاعت او بيرون آرند.
چهارم مارقان- و ايشان جماعتى باشند كه قصد تحريف قوانين نكنند اما
از سبب سوءفهم، بر اغراض فضلاء واقف نباشند و آنرا بر معانى ديگر حمل كنند و از حق
انحراف نمايند، و باشد كه اين انحراف مقارن استر شاد بود و از تعنت و عناد خالى
باشد و بارشاد ايشان اميدوار بايد بود.
پنجم مغالطان- و ايشان جماعتى باشند كه تصور ايشان تام نبود و