او رئيس ايشان بود و در اجزاى آن اجتماع بر وجهى كه مقتضى صلاح ايشان
بود.
اولا على العموم و على الاطلاق مقتضى صلاح هر جزوى
ثانيا على الخصوص و تعلق اجتماعات بيكديگر سه نوع بود:
اول آنكه اجتماعى جزو اجتماعى بود مانند منزل و مدينه
دوم آنكه اجتماعى شامل اجتماعى بود مانند امت و مدينه
سوم آنكه اجتماعى خادم و معين اجتماعى بود مانند قريه و مدينه چه،
اجتماعات اهل قرى اجتماعاتى ناقص بود كه هريكى بنوعى ديگر خدمت اجتماعى تام مدنى
كنند.
و از اين سه وجه اعانت اجتماعات يكديگر را بماده و آلت و خدمت مانند
اعانت انواع بود يكديگر را چنانكه پيش از اين گفتيم و چون تأليف اهل عالم بر اين
نوع تقدير كردهاند كسانيكه از تأليف بيرون شوند و بانفراد و وحدت ميل كنند از اين
جهت و فضيلت بىبهره مانند چه اختيار وحشت و عزلت و اعراض از معاونت ابناى نوع با
احتياج بمقتنيات ايشان محض جور و ظلم باشد.
و از اين طايفه بهرى اين فعل را فضيلتى شمردند، مانند جماعتى كه
بملازمت صوامع و نزول در شكاف كوهها منفرد باشند، و آنرا زهد و ترك از دنيا نام
نهند، و طايفه كه مترصد معاونت خلق بنشينند و طريق اعانت بكلى مسدود گردانند و
آنرا توكل نام نهند، و گروهى كه بر سبيل سياحت از شهرها بشهرها ميروند و هيچ موضع
و مقامى و اختلاطى كه مقتضى مؤانستى بود نكنند، و گويند از حال عالم اعتبار
ميگيريم و آنرا فضيلتى دانند، چه اينقوم و امثال ايشان ارزاقى كه ديگران بتعاون
كسب كردهاند استعمال ميكنند و در عوض و مجازات هيچ بديشان نميدهند، غذاى ايشان
ميخورند